- استجابت
- پاسخ گفتن پذیرفتن
معنی استجابت - جستجوی لغت در جدول جو
- استجابت
- پذیرفتن، پذیرش
- استجابت
- پذیرفته شدن، مستجاب شدن، قبول کردن، پذیرفتن
- استجابت ((اِ تِ بَ))
- پاسخ گفتن، پذیرفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنیابت خواستن کسی را
پاکی جستن، پاکیزه دانستن پاکیزگی خواستن پاکی جستن، پاک یافتن پاکیزه دانستن
دستوری خواستن اجاره طلبیدن رخصت خواستن، جمع استجازات
پذیرفتن، پاسخ گفتن، پاسخ جویی پاسخ خواهی، واکنش
گداختن، گدازگی
پاک کردن، تطهیر کردن
کسی را نایب کردن
پسندیدگی، پسندیده داشتن، روا دانستن، دل به دست آوردن
پاسخ کردن، جواب گفتن، پذیرفتن، قبول کردن
پاسخ گفتن پذیرفتن خواهش کسی: دعوتش را استجابت کرد
پردگی ها جمع احتجاب
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
پا فشاری
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
آب روان کردن خواستن، عطا خواستن، فیض گرفتن طلب فیض کردن
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
نرم شمردن نرم یافتن، نرم گردانیدن، نرم شدن
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
آرمیدن، راحتی کردن، آسایش
فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
تعجب کردن از چیزی
یاری گرفتن
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
دراز شدن دراز گشیدن، فزونی کردن، گردنکشی کردن تکبر کردن، گردن کشی گردن فرازی