جدول جو
جدول جو

معنی استجابت - جستجوی لغت در جدول جو

استجابت
پذیرفته شدن، مستجاب شدن، قبول کردن، پذیرفتن
تصویری از استجابت
تصویر استجابت
فرهنگ فارسی عمید
استجابت
پاسخ گفتن پذیرفتن
تصویری از استجابت
تصویر استجابت
فرهنگ لغت هوشیار
استجابت
((اِ تِ بَ))
پاسخ گفتن، پذیرفتن
تصویری از استجابت
تصویر استجابت
فرهنگ فارسی معین
استجابت
پذیرفتن، پذیرش
تصویری از استجابت
تصویر استجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
استجابت
اجابت، برآوری، پذیرش، قبول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استطابت
تصویر استطابت
پاک کردن، تطهیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنابت
تصویر استنابت
کسی را نایب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ)
استجابت. پاسخ کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). جواب گفتن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). جواب دادن: استجاب له، بسیار شدن آب چاه و گرد آمدن آن. پرآب شدن چاه. (منتهی الارب) ، دست بداشتن از آب کشیدن از چاه تا آب گرد آید. (تاج المصادر بیهقی) ، ماندگی افکندن. برآسودن. (منتهی الارب) : سباشی تکین از اتباع واشیاع ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت به ابیورد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294). سلطان بر عزم استجمام روزی چند به اصفهان آمد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
رجوع به استرابه شود، آنقدر آب در حوض ریختن که بپوشد زمین را. (منتهی الارب) ، فراخ شدن، چنانکه مکان. فراخ شدن جایگاه. (تاج المصادر بیهقی) : استراض المکان، خوش آمدن جای، خوش شدن نفس. (منتهی الارب) ، بامرغزار شدن زمین. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استعجاب
تصویر استعجاب
تعجب کردن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
یاری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاذت
تصویر استعاذت
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
آرمیدن، راحتی کردن، آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
دراز شدن دراز گشیدن، فزونی کردن، گردنکشی کردن تکبر کردن، گردن کشی گردن فرازی
فرهنگ لغت هوشیار
توانستن یارستن توانایی داشتن قدرت داشتن، سرمایه داشتن ثروتمند بودن مستطیع بودن، توان توانش توانایی یارایی، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطارت
تصویر استطارت
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
پاکی جستن، پاکیزه دانستن پاکیزگی خواستن پاکی جستن، پاک یافتن پاکیزه دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
روشنی خواستن طلب روشنایی کردن روشنی پذیرفتن، روشن شدن، روشنی جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضانت
تصویر استضانت
روشنی گرفتن روشن شدن، روشنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
فرهنگ لغت هوشیار
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزارت
تصویر استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجابات
تصویر احتجابات
پردگی ها جمع احتجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجاب
تصویر استجاب
پسندیدگی، پسندیده داشتن، روا دانستن، دل به دست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذابت
تصویر استذابت
گداختن، گدازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجابه
تصویر استجابه
پذیرفتن، پاسخ گفتن، پاسخ جویی پاسخ خواهی، واکنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجازت
تصویر استجازت
دستوری خواستن اجاره طلبیدن رخصت خواستن، جمع استجازات
فرهنگ لغت هوشیار
پاکی جستن، پاکیزه دانستن پاکیزگی خواستن پاکی جستن، پاک یافتن پاکیزه دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنابت
تصویر استنابت
بنیابت خواستن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحجاب
تصویر استحجاب
دربان گماردن، دربانی خواستن، در پرده خواهی پوشیده خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنابت
تصویر استنابت
((اِ تِ بَ))
به نیابت خواستن کسی را
فرهنگ فارسی معین