جدول جو
جدول جو

معنی استارباد - جستجوی لغت در جدول جو

استارباد
(اِ)
استرآباد باشد وآن شهریست مشهور. (جهانگیری). شهریست در طبرستان مشهور به استرآباد. (برهان). گرگان کنونی:
تا طرب و مطرب است مشرق و با مغرب است
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد
بنشین خورشیدوار، می خور جمشیدوار
فرخ و امیدوار چون پسر کیقباد.
منوچهری.
چو برخیزد ز خواب بامدادی
ز من خواهد حریر استاربادی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استرداد
تصویر استرداد
پس گرفتن، پس دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استربان
تصویر استربان
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، استردار، قاطردار، استروان، قاطربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استطراد
تصویر استطراد
در بدیع خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، برای مثال حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر من اند (سعدی۲ - ۴۲۷) و یا عشق می ورزم و امّید که این فنّ شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حافظ - ۴۵۷)بیان کردن مطلب در زمان مناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
راهنمایی خواستن، طلب هدایت کردن، هدایت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعباد
تصویر استعباد
به کسی را بندۀ خود کردن، به بندگی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
کسی که دستار به سر ببندد، آنکه عمامه بر سر می گذارد، عالم، فقیه، برای مثال خسرو دستاربندان آنکه دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی - ۳۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دو قصبه است در کشور آلمان که یکی را استارگارد جدید و دیگری را استارگارد قدیم گویند. استارگارد جدید در خطّۀ پومرانیا از آلمان در 32 هزارگزی مشرق شهر اشتتن واقع شده. و آن زمانی مرکز ایالت پومرانی سفلی بود. استارگارد قدیم، قصبۀ کوچکی است درناحیت مکلنبورگ در 20 هزارگزی شمال شرقی استرلیج
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
استرآباد. دهی نزدیک جرجان. (منتهی الارب). شهریست (بناحیت دیلمان) بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیار خیزد از ابریشم چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدودالعالم). شهری بجنوب شرقی بحر خزر بمشرق بندر گز. ناحیتی از مازندران نزدیک جرجان. (نخبهالدهر دمشقی).
خلاصۀ جغرافیای تاریخی: استرآباد فعلی شامل دو ناحیۀ مهم بوده یکی در شمال موسوم به دهستان و دیگری در جنوب موسوم به ورکان. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر و قسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک بوده و ورکان شامل تمام ناحیه ایست که رود گرگان فعلی از آن میگذرد. دهستان مسکن طوایفی موسوم به ده بوده و این کلمه در زبان فارسی قدیم بمعنی راهزن و دشمن است. درین ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده میشود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و به حاصل خیزی مشهور بوده ولی فعلاً بائر است، مرکز دهستان شهر آخور بوده. ورکان که یکی از قسمتهای هیرکانی بوده در زاویۀ جنوب شرقی بحر خزر واقع و تقریباً شامل قسمت عمده استرآباد فعلی میشود که حدّ فاصل بین مازندران و دهستان است، دو رود مهم ّ اترک و گرگان آنرا مشروب و حاصلخیز کرده و در موقع طغیان آبهای آنها راکد و موجب تبهای مختلف و بدی هوای ناحیه میشود. گرگان چون فاصله بین طوایف بادیه نشین و شهرنشین ایران بوده و در دوره های قدیم مخصوصاً در زمان ساسانیان در تاریخ اهمیت نظامی داشته و برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان قلعه هائی در آن ساخته بودند مانند شهرستان یزدگرد و شهر فیروز و همچنین دیواری در شمال این ناحیه برای جلوگیری از طوایف خارجی ساخته شده بوده است که از گمش تپۀ فعلی شروع شده و از شمال گنبد قابوس گذشته به خواجه ختم میشود. شهر قدیم گرگان در نزدیک گنبد قابوس کنونی واقع و در زمان اعراب خرابی بسیار به آن وارد آمد ولی مجدّداً ساخته شد تا در زمان مغول بکلی خراب گردید بقسمی که دیگر هیچوقت به اهمیّت سابق خود نرسید.
اوضاع طبیعی: استراباد از شمال محدود است به رود اترک و از مشرق بخراسان و از جنوب شاهکوه آن را از شاهرود و بسطام جدا میکند و از طرف مغرب حدّ بین استراباد و مازندران طبیعی نیست و از کوههای هزارجریب شروع شده به کردمحله درکنار خلیج استراباد و در مقابل دماغۀ میانکاله ختم میشود. استرآباد را میتوان بسه ناحیۀ طبیعی تقسیم کرد از این قرار: اول، صحرای ترکمن که بین اترک و قراسو واقع و شامل جلگۀ حاصلخیز فندرسک است. دوم، استرآباد و ساحل بحر خزر. سوم، قسمت کوهستانی جنوبی. صحرای ترکمن جلگۀ مسطّح همواریست و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و از جنوب به قراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 150 کیلومتر و تقریباً مسطح و شیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه کلا) و تخماق تپه دیده نمیشود، سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی درین قسمت بجا گذاشته و سنگهای درشت تر را در قسمتهای علیا جای داده است ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودهادر رسوباتی که قبلاً آورده بودند برای خود مجرائی تشکیل داده و فعلاً در شن جاریست. ناحیۀ دوم که بین قراسو و کوهستان واقع شده حاصلخیزترین قسمت استرآباد ومرکب از تپه ها و ارتفاعات مختلفی است و هرچند در تمام آنها سنگهائی دیده میشود ولی روی سنگها را طبقۀ گل رس نازکی فراگرفته که برای روییدن اشجار بسیار مناسب است. در دره های بین این ارتفاعات اراضی رسوبی بسیار حاصلخیزی دیده میشود که به واسطۀ آبهای رودها تشکیل یافته و اراضی حاصلخیز فندرسک و استراباد و بندر گز جزء آن است. رودهائی که این ناحیه را مشروب میکند بسیار و اسامی مخصوصی ندارد و هر یک از آنها به اسم قریه ای است که به آن نزدیک تر میباشد و به واسطۀنهرهائی که حفر شده از این آبها استفادۀ کامل میشود.
ناحیۀسوم شامل تمام دامنۀ شمالی شاه کوه و در قسمتهای مرتفع بکلی بیحاصل و در قسمتهای مرتفع متوسط پوشیده ازمراتع وسیع و در قسمتهای پست تر مستور از جنگل است. قلل مهم ّ جنوبی استرآباد عبارت است از: قزلق و سیاه خانه و حاجی آباد که شاهرود را از استرآباد جدا میکند. هر یک از سه ناحیۀ استرآباد دارای آب و هوا و وضع مخصوصی است. هوای صحرا در تابستان و پائیز گرم و خشک، در زمستان بی نهایت سرد و پوشیده از برف، در بهارسبز و خرم و معتدل است، در قسمت متوسط استراباد هوابسیار معتدل و مرکبات بخوبی در آن بعمل می آید. قسمت کوهستانی آن ششماه پوشیده از برف و ششماه دیگر سبز و دارای مراتع وسیع برای پرورش گله است. حیوانات استراباد با سایر نواحی تفاوت دارد مخصوصاً اسبهای ترکمن معروف و یکی از بهترین نژاد اسبهای ایران است و اقدامات اخیر دولت در تربیت آن و اسب دوانی سالیانه که در موقع پائیز بعمل می آید در ترقّی جنس اسبان کمک بزرگی میکند. گوسفندهای ترکمنی از حیث پشم و مواد دیگراز اغلب انواع گوسفندها بهتر و فایدۀ آن بیشتر میباشد. اهالی استراباد به دو دسته تقسیم میشوند: اوّل ایلات که در صحرا ساکن هستند، دوم شهرنشینها که در قسمتهای مرکزی و جنوبی سکنی دارند، شغل ایلات تربیت اغنام و حرفۀ شهرنشینان فلاحت و زراعت است. هرچند سابقاً طوایف ترکمن دست اندازی بنواحی مختلفۀ مجاور میکردند، و سبب خسارت کاروانها میشدند ولی مسبب حرکات آنها دولت تزاری روس بود و اکنون که وضعیّات تغییر کرده و ترکمنها به واسطۀ ایجاد مدارس به وظایف خود آشناشده اند از حرکات خود دست کشیده و بمحلی که زندگانی آنها را تأمین میکند علاقه پیدا کرده اند. لهجۀ اهالی استرآباد و حوالی آن بر حسب مجاورت ولایات همسایه تغییر پیدا میکند، مثلاً در مغرب شبیه به مازندرانی و در مشرق شبیه به لهجۀ اهالی خراسان و در جنوب شبیه به سمنانی است. دامنه های کوههای استراباد چنانکه اشاره شد بینهایت حاصلخیز و پرجمعیت است و عدّۀ قری درفندرسک بیشتر میباشد. استراباد را از حیث تقسیمات سیاسی میتوان به ده قسمت تقسیم کرد از این قرار: 1- صحرا. 2- انزان. 3- سدن رستاق. 4- کوهپایه. 5- استرابادرستاق. 6- ملک. 7- کتول. 8- فندرسک. 9- رامیان. 10- کوهسارات و حاجی لر.
مرکز حکومت استراباد شهر استراباد است که در روی تپه در طرف شمال قزلق کوه واقع شده و رود استراباد که شعبه قراسو است از آن میگذرد، عرض شمالی آن 40 دقیقه و 36 درجه و طول شرقی آن 54 درجه و 36 کیلومتری دریا قرار گرفته و ارتفاع آن 116 متر است. استراباد دارای موقع مهم تجارتی و نظامی میباشد و این اهمیت را در دوره های قدیمه نیز داشته است. اسم قدیمی آن استرک بوده و بعدها کم کم استرآباد شده و در اواخر صفویه مکرر این شهر مورد نهب و غارت واقع شده و خراب گردیده، در زمان نادرشاه حصاری بر آن کشیده شده و در ابتدای سلطنت قاجاریه حصار آن تعمیر گردید. از بناهای قدیمی آن بنای شاه عباس اول است که در موقع تعمیر آثار قدیمی آن از میان رفته و به واسطۀ شدت بارندگی اغلب خانه های شهربا سنگ ساخته شده و دارای مساجد و مدارس قدیمۀ متعدده میباشد. جمعیت تقریبی آن حدود 15000 نفر و اهمیت تجارتی آن از قدیم و بواسطۀ جادۀ معروف به ابریشم بوده که از مشرق به مشهد و هرات و از مغرب به آذربایجان و بغداد متصل میشده و فعلاً علاوه بر آن جاده ها راهی بشاهرود و راه هائی به بحر خزر و طهران دارد و بهمین دلیل انبار و مرکز معاملات مال التجاره های آسیای مرکزی و ایران بوده ولی پس از کشیدن راه آهن ماوراء ترکستان اهمیت تجارتی آن کم شده و اغلب مال التجاره های آسیای مرکزی بتوسط آن حمل میشود. بندر طبیعی آن بندرگز و بندر شاه و سابقاً بندر آن آبسکون بوده که محل آن معلوم نیست. در داخل مسجد عباسعلی استراباد چشمه ایست که اهالی آنرا نظرکرده میدانند و در اطراف آن دهات متعدده واقع شده که اغلب حاصلخیزند. صحرای ترکمن از شمال محدود است به رود اترک و از مغرب به بحر خزر و از مشرق به کوههای قوچان و از جنوب به رود گرگان. این صحرا مسکن طوایف ترکمن است که به دو دسته تقسیم میشود: اول ترکمن های یموت که پانزده تیره و تیره های مهم آن جعفربای، آتابای، آق آتابای و چارواردوچی هستند، دوم ترکمن های کوکلان که بیست وهفت تیره و تیره های مهم آن کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک میباشد. ایلات ترکمن دارای گله های متعدد هستند که در چراگاه های صحرا پرورش مییابند و جنس گوسفندهای آنها مشهور و محصولات گله های آنها بسیار است، مهمترین صنایع دستی آنهابافتن قالیها و تنگ اسب و خورجین و غیره و عدّه ای از آنها نیز دارای قایقهای بزرگی هستند که در سواحل بحر خزر با مهارت مخصوصی مسافر و مال التجاره حمل میکنند. شهرهای مهم ولایت استراباد که اهمیت تاریخی دارد عبارت است از: گرگان، بندر گز و فندرسک. گرگان شهر قدیمی بوده که تا قبل از مغول اهمیت بسیار داشته و محل آن در کنار رود گرگان به دو قسمت تقسیم میشده یکی شهرستان و دیگری بکرآباد که بواسطۀ پلی به هم متصل بوده اند. مقبرۀ قابوس وشمگیر در سه کیلومتری این شهرو معروف به گنبد قابوس و از آثار آل زیار است. تقسیمات ولایت استرآباد بقرار جدول صفحۀ بعد است.
و رجوع به تاریخ سیستان ص 390 و تاریخ بیهقی چ ادیب صص 560- 561 و ترجمه تاریخ یمینی ص 370 و 379 و لباب الالباب ج 1 ص 304 و فهرست جهانگشای جوینی ج 2 و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو و نزهه القلوب ج 3 ص 159 و 160 و روضات الجنات ص 287 و مرآت البلدان ج 1 و فهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 58 و فهرست سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو و ایران باستان ص 114، 133، 1430، 1492، 1508، 1620، 1623، 1640، و یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 16 و رجوع به هیرکانی شود.
لغت نامه دهخدا
(یَ اَ تَ / تِ)
کسی که دستاربندی به او متعلق باشد. (آنندراج). کسی که دستار می بندد و عمامه بر سر دارد. ج، دستاربندان. (ناظم الاطباء). معمم. که عمامه نهد. عمامه بسر: چون هیچ دستاربندرا لقب نبود ابوالقاسم عباد را که عالم شیعی بود صاحب کافی نوشتندی. (نقض الفضائح ص 46). در عجم دستاربندی به فضل وعدل از صاحب کافی بزرگتر نبوده است. (نقض الفضائح ص 211). هر دستاربندی بزرگوار دانشمندی. (جهانگشای جوینی) ، عالم. دانشمند. فقیه، صاحب مسند. و رجوع به دستاربندان شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام دیگری از استراباد است. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ / رِ)
جمع واژۀ استاره. نجوم. کواکب:
اگر ز هیبت تو آتشی برافروزند
بر آسمان بر، استارگان شوند شوی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ بَ)
ربط. هرچه دو چیز را بهم پیوند دهد. مکرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
معنی ترکیبی آن خداوند ستور است. (مؤید الفضلاء). ستوربان. چاروادار. کسی که پرستاری و خدمت ستور کند: و بر پشت اسب استوربانی نشاندندش. (مجمل التواریخ و القصص).
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
استناباذ. قلعه ایست از ناحیت طبرستان و بین آن و ری ده فرسنگ است و آن همان استوناوند است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان) ، طلب فرزند کردن
لغت نامه دهخدا
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرآباد
تصویر استرآباد
دهی نزدیک جرجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطرداد
تصویر استطرداد
به فریب فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرباع
تصویر استرباع
بلند شدن گرد گرد خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
((دَ بَ))
آن که دستار بندد، معمم، عالم، دانشمند، فقیه، صاحب مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراد
تصویر استفراد
((اِ تِ))
تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعباد
تصویر استعباد
((اِ تِ))
کسی را بنده خود ساختن، مانند بنده گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استطراد
تصویر استطراد
((اِ تِ))
از پیش دشمن گریختن و فریفتن او، از مطلب دور افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
((اِ تِ))
راهنمایی خواستن، راه راست جستن، مفرد استرشادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
((اِ تِ))
پس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
بازگرداندن، واپسداد، پس گیری، بازپس گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاربند
تصویر دستاربند
معمم
فرهنگ واژه فارسی سره
استرآباد یکی از مناطق تاریخی و قدیمی در شرق مازندران است
فرهنگ گویش مازندرانی
استرآباد، ستاره آباد، گرگان امروزی و ناحیه ای از جر کلباد
فرهنگ گویش مازندرانی