جدول جو
جدول جو

معنی استئساد - جستجوی لغت در جدول جو

استئساد(نَ / نِ خوَرْ خُرْ)
رجوع به استیساد شود
لغت نامه دهخدا
استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استبداد
تصویر استبداد
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبعاد
تصویر استبعاد
بعید شمردن، بعید دانستن، دور شمردن، دوری کردن، دور شدن، دوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرسال
تصویر استرسال
گستاخی کردن، اطاعت کردن، انس گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
راهنمایی خواستن، طلب هدایت کردن، هدایت شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ خوا / خا)
رجوع به استیحاد شود
لغت نامه دهخدا
شیر شدن. (زوزنی). مانند شیر شدن. شیری نمودن.
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ کَ / کِ)
رجوع به استیساء شود، غالباً بمعنی اوستا کتاب مذهبی ایرانیان باستان آید:
یکی هفته میخوانداستا و زند
همی گشت بر گرد آذر نژند.
فردوسی.
به استا و زند اندرون زردهشت
بگفتست و بنموده گرم و درشت.
فردوسی.
رجوع به اوستا و اوستاک و زند و ژند شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ رَ / رُو)
رجوع به استیسار شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
رجوع به استیفاد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ خوا / خا)
تباه شدن خواستن. (منتهی الارب). تباه شدن چیزی خواستن. (زوزنی). تبه شدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
ستودن، خوب جلوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبسال
تصویر استبسال
دلبه کشتن نهادن کشتن خواهی دل به مرگ نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
دوری جویی دورمان دور کردن بنده خواستن، به بندگی گرفتن دور شمردن بعید دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداد
تصویر استجداد
نو گراییدن، نو پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحداد
تصویر استحداد
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسار
تصویر استحسار
مانده شدن ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرسال
تصویر استرسال
فروهشتن گیسو، خوگرشدن، گستاخ شدن، گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئحال
تصویر استئحال
درنگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه کندن برکندن، برکنده گشتن برکندگی، درماندگی بیچارگی، بی چیزشدن بی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
((اِ تِ))
نیکو شمردن، پسندیدن، نیکو جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبعاد
تصویر استبعاد
((اِ تِ))
بعید دانستن، دور از قبول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
((اِ تِ))
خود رأی بودن، خودسری، فرمانروایی مطلق یک حزب، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
بازگرداندن، واپسداد، پس گیری، بازپس گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
تک سالاری، خوکامگی
فرهنگ واژه فارسی سره