جدول جو
جدول جو

معنی اسبتار - جستجوی لغت در جدول جو

اسبتار
ابن ابی اصیبعه در ترجمه عم ّ خود رشیدالدین علی بن خلیفه گوید: وکانت وفاته فی لیله الخمیس الثانی و العشرین من ربیعالاّخر سنه تسع و اربعین و ستمائه (649 هجری قمری)... و ذلک فی ایام الملک الناصر یوسف بن محمد صاحب دمشق ولما کان عمی عندالملک الامجد و اتی الی بعلبک الملک المعظم لنجده الملک الامجد عند عداوته الاسبتار و اجتمعوا کان عمی لیجتمع معهم... (عیون الانباء ج 2 ص 249)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استار
تصویر استار
سترها، پرده ها، جمع واژۀ ستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استتار
تصویر استتار
پنهان شدن، پوشیدگی، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استار
تصویر استار
واحد اندازه گیری وزن، برابر با چهار یا چهار و نیم مثقال
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یا اسپار یا اسفاربن شیرویهالدیلم. مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: آغاز دولت آل بویه و اخبار ایشان، آگاه باش که چون اسباربن سیرویه الدیلم، بر شهر ری و نواحی آن مستولی شد مرداویج بن زیار الجیلی با وی بود از فرزندان پادشاه گیلان، و نسبت ایشان به آغش وهادان کشد که بعهد شاه کیخسرو ملک گیلان بوده ست، و بعد از اتّفاق وحوادث بسیار اسپار شیرو با مرداویج یکی شد (و) وزیرش همچنین، سبب آنرا که اسبار هزار هزار دینار زر نقد فرموده بود که بقلعۀ الموت برند که آن وقت خزانه آنجا بود، پس وزیر بسنگ درم وزن کرد (و) کمابیش سیصدهزار دینار از آن میان ببرد، و اسبار را این خیانت از او معلوم شد، پس وزیر مرداویج را در پادشاهی طمع افکند تا اسپار کشته شدبر دست مرداویج، و پادشاهی او را صافی شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 388 و 389). و رجوع به اسفار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای است بر باب حی ّ شهر اصفهان و آنرا اسباردیس گویند و از آنجاست ابوطاهر سهل بن عبدالله بن الفرخان الاسباری الزاهد، مجاب الدعوه. متوفی بسال 296 هجری قمری (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
اسوار. سوار. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 223 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ابتر گردانیدن. دم بریده کردن. دنبال بریده کردن، بی فرزند کردن، ذخیره کردن. یخنی نهادن. پس انداز کردن، عطا کردن، منع کردن، نماز چاشت خواندن آن وقت که شعاع آفتاب بر زمین منبسط گردد، بی فرزند و بی خلیفه گردانیدن خدای تعالی کسی را
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ستر، بمعنی پرده. (غیاث اللغات) (دهار) :
چو کار کعبۀ ملک جهان بدان آمد
که باد غفلت بربود ازو همی استار.
بوحنیفۀ اسکافی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).
اسرارضمایر و استار مصایر پیش نظر بصیرت او چون شمع روشن و پیدا بودی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 279).
- استار کعبه، پرده های آن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معرب چربی و چربو، چادرپیه و آن آستر و بطانۀ صفاق و ابره و ظهارۀ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است، خاقانی آنرا بمعنی غش مشک آورده است یعنی ناک:
خوش نفسی نیست بی گرانی کامروز
نافۀ بی ثرب در تتار نیابی.
ج، ثروب، أثرب. جج، أثارب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اسفزار. ناحیتی (بخراسان) او را چهار شهر است چون، کواژان، ارسکن، کوژد، جراشان، و این هرچهار اندر مقدار شش فرسنگ است. جائی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی و در این ناحیت کوه بسیار است و استوار. (حدود العالم). رجوع به اسفزار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
میل به جراحت فروبردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَ نِهْ)
در پرده شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). در پرده پنهان گردیدن. (غیاث). پوشیده گردیدن. (منتهی الارب). پوشیدگی. اختفاء. تواری، جید خواستن از کسی، جود خواستن از کسی، اسب نیکورو خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده و ناتمام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتار
تصویر ابتار
دهش، باز داشتن، آزمایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارت
تصویر استارت
راه انداختن، شروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبناج
تصویر اسبناج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ستر، پرده ها جمع ستر سترها پرده ها. یا استار کعبهء. پرده های کعبه. یا هتک استار. پرده دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتار
تصویر استتار
پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استار
تصویر استار
((اِ))
وزنی برابر چهار مثقال، یا چهار مثقال و نیم، استیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استار
تصویر استار
((اَ))
جمع ستر، پرده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استتار
تصویر استتار
((اِ ت ِ))
پوشیده شدن، پنهان شدن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتار
تصویر ابتار
آزمایش، بازداری، دهش
فرهنگ واژه فارسی سره
اختفا، پنهان سازی، پوشش، مستورسازی، نهان سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپیدار، نام مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی