جدول جو
جدول جو

معنی اسبانج - جستجوی لغت در جدول جو

اسبانج
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاسبان
تصویر پاسبان
مامور نیروی انتظامی و شهربانی سابق که وظیفه اش حفظ نظم و آرامش شهر است، نگهبان، محافظ، محافظت کننده
پاسبان فلک: کنایه از ستارۀ زحل، کیوان، کنایه از خادم پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپناج
تصویر اسپناج
اسفناج، گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، اسفاناج، سپاناخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفناج
تصویر اسفناج
گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، اسپناج، اسفاناج، سپاناخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفاناج
تصویر اسفاناج
اسفناج، گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، سپاناخ، اسپناج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپلنج
تصویر اسپلنج
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، ریش بز، لحیة التیس، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفلنج
تصویر اسفلنج
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مارنه، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نَ)
اسپناج. اسپاناخ. اسفناج و آن سبزی است که در آش کنند. (برهان) :
اسپانج خویشم دان با ترش پر و شیرین
با هر دو شدم پخته تا با تو بپیوستم.
مولوی (کلیات شمس)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
اسفناج. اسفاناج. اسفناخ
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ رَ)
رجوع به اسفراج و ذیل قوامیس عرب تألیف دزی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ فُ)
پیوسته جامۀ سبنیّه پوشیدن. (منتهی الارب). و سبن دهی است به بغداد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روپوشهای تنک
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبانک
تصویر انبانک
انبان کوچک انبانچه
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهبانج
تصویر شاهبانج
پارسی تازی شگته شاهبانگ اسپرغم بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابانج
تصویر شابانج
پارسی تازی گشته شابانگ تس سگ (گویش شیرازی) از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفاناج
تصویر اسفاناج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبان
تصویر پاسبان
محافظ، مراقب، حارس، نگاهبان، نگهدار، قرقاول، حافظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباناخ
تصویر اسباناخ
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفلنج
تصویر اسفلنج
پارسی تازی شده از گیاهان اسپلنج شنگ شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) گیاهی است سر دسته گیاهان تیره اسفناجیان جزو دو لپه ییهای بی برگ گلهای آن خوشه یی سبز رنگ و کوچک دارای 5 پرچم و 5 کاسبرگ بهم چسبیده است. یا اسفناج رومی. گیاهی است از تیره سدابیان از نوع کواچها دارای انواع مختلف. گیاه مذکور پایا و پر شاخه و با ساقه چوبی و دارای تیغهای درشت بلند و برگهای دراز نوک تیز است، سلمه یا اسفناج صحرایی. گیاهی از تیره اسفناجیان از جنس سلقها که جوانه های جوان آن مانند مار چوبه مصرف میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپانج
تصویر اسپانج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبرنگ
تصویر اسبرنگ
اسب شطرنج معرب آن اسبرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپلنج
تصویر اسپلنج
شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپناج
تصویر اسپناج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپنانج
تصویر اسپنانج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبرنج
تصویر اسبرنج
پارسی تازی شده اسپرنگ: مهره اسپ درشترنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبناج
تصویر اسبناج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبانه
تصویر استبانه
((اِ تِ نِ یا نَ))
پیدا شدن، آشکار گشتن، هویدا شدن، پیدا کردن، آشکار کردن، به جای آوردن، دانستن، شناختن، هویدایی، ظهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسفناج
تصویر اسفناج
اسپناج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاسبان
تصویر پاسبان
پلیس، آژان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپناج
تصویر اسپناج
اسفناج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استانش
تصویر استانش
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره