جدول جو
جدول جو

معنی اسپلنج

اسپلنج
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، ریش بز، لحیة التیس، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
تصویری از اسپلنج
تصویر اسپلنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اسپلنج

اسپلنج

اسپلنج
گیاهی است دوائی که آنرا به صفاهان شنگ و در خراسان ریش بز خالدار و بعربی لحیهالتیس خوانند. طبیعت آن سرد و خشک است. خون بینی و جمیع اعضاء ببندد و ریشهای کهنه را نافع باشد و قرحۀ امعاء را سود دارد و اذناب الخیل همانست. (برهان). حکیم مؤمن در تحفه و صاحب مخزن الادویه کلمه را ’اسلنج’ ضبط کرده اند. رجوع به اسلنج شود، اثباطون. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن در ذیل کلمه اسپندان). اسفندان. رجوع به اثباطون شود
لغت نامه دهخدا

اسفلنج

اسفلنج
شِنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مارنه، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
اسفلنج
فرهنگ فارسی عمید

اسپانج

اسپانج
اسپناج. اسپاناخ. اسفناج و آن سبزی است که در آش کنند. (برهان) :
اسپانج خویشم دان با ترش پر و شیرین
با هر دو شدم پخته تا با تو بپیوستم.
مولوی (کلیات شمس)
لغت نامه دهخدا

اسپنج

اسپنج
جانوری است جزو بی مهرگان که تشکیل رده اسفنجها را میدهد و آن جزو جانوران گیاهی شکل و بی قرینه و ساده ترین پریاخته میباشد. یا اسفنج آهکی. اسفنجی که استخوان بندیش از جنس مواد آهکی است
فرهنگ لغت هوشیار

اسلنج

اسلنج
گیاهی با شاخه های دراز و زرد رنگ، برگ های باریک و ریشۀ سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته
اسلنج
فرهنگ فارسی عمید

اسپنج

اسپنج
یکی از نواحی آمل مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی) ، سگ. کلب
لغت نامه دهخدا