جدول جو
جدول جو

معنی ازمیل - جستجوی لغت در جدول جو

ازمیل
(اِ)
نشگرده. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). نشگردۀ کفشگران که بدان چرم تراشند. (منتهی الارب). و بهندی آنرا ((راپنی)) گویند. (غیاث اللغات). شفره. شفرهالاسکاف. (قطر المحیط). محذی. ج، ازامیل. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
ازمیل
نشگرده: ابزاری است که کفشگران و شیرازه بندان و پوسته گران با آن چرم را می برند و می تراشند اسکنه گزن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازگیل
تصویر ازگیل
میوه ای کروی شکل، گوشتالو، قهوه ای رنگ، شیرین و کمی گس، درختچۀ خاردار و جنگلی این میوه با گل های سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
ضعیف، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
(زِ یَل ل)
زمّیل. ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل و زمیله شود
لغت نامه دهخدا
(زِمْ مَ)
ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
آواز. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء) (برهان) (جهانگیری). خروش. آوا.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
منسوب به ازم. و گروهی بدان نسبت دارند. رجوع به ازم و انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آنکه میان هر دو ران وی دوری بود. (منتهی الارب). آنکه رانهایش از یکدیگر دور بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یوم الامیل، جنگی که در آن بسطام بن قیس کشته شد، و آنرا یوم الحسن و یوم فلک الامیل نیز گویند. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوه ریگ که درازی آن بقدر یک روز راه و عرض آن یک گره باشد، یاپشتۀ ریگ. ج، امل.
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
گراینده تر. مایل تر. (یادداشت مؤلف). میل کننده تر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازاعلام فرنگی و نام کتاب نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی، ژان ژاک روسو است. رجوع به روسو (ژان ژاک) شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
در جامه پیچیدن. (تاج المصادر بیهقی). خود را در جامه پیچیدن. (مجمل اللغه). در پیچیدن به جامه و پنهان کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رودیست در غربی مغولستان در ایالت سمیریه چنسک در سیبری روسیه و در بحیرهالاکول میریزد و اکنون نیز آنرا امیل و یمیل خوانند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی ج 1 ص 31) : و تختگاه اوکتای که ولی عهد بود یورت او در عهد پدر در حدود ایمیل و قوناق بودچون بر تخت خانی نشست. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 31). در حرکت زیارت تعجیل واجب داشت و سوز واقعه او را فرازمین نگذاشت تا به ایمیل رسید. (جهانگشای جوینی) ، برانگیختن کسی را بر ننگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دردمند بینی گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتاب کردن کار خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تا بینی رسیدن چنانکه آب در حوض و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درختچه ای که در همه جنگلهای شمالی حتی ارسباران وگلی داغ و گردنۀ چناران میروید. حدّ سفلای آن سواحل آستارا و حد علیا، کتول در ارتفاع 2000 گزی. (گااوبا). ازگل. نلکه. زعرور. سر (در آستارا). زر. ترسه سر (در طوالش). فتر (در اطراف رشت). کنس (در طالقان قزوین). کنس. کنوس. کونوس (در گیلان و مازندران). ترش کنش (در رامسر و شهسوار). تالاس گور (در رامیان). کندز. کندس (در گرگان و کجور). (گااوبا)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ کَ)
درپوشیدن جامه را و پیچیده شدن بدان. (منتهی الارب). ازملال
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ / اُ)
آهو و گوزن بانگ کننده. (منتهی الارب). بز کوهی بانگ کننده. (مهذب الاسماء). بز کوهی آوازکننده. ازموله
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خلیج ازمید، خلیج باریک و درازیست در انتهای شرقی بحر مرمره که به اندرون خطۀ قوجه ایلی کشیده شده این خلیج تا خلیج کوچکی که بواسطۀ بحر مرمره در بین بوزبرونی و استانبول تشکیل میشود امتداد نمی یابد بلکه از محاذات دو دماغۀ واقع در جنوب غربی کبزه و شمال شرقی یالوه آغاز کرده و تقریباً در 18 هزارگزی مشرق طاوشانجی و وارمه دو زبانه از طرفین احداث و درنتیجه بسیار باریک میشود و بتدریج توسعه یافته خلیج دیگری در داخل بوجود می آورد و باز در امتداد 28 هزارگز در نتیجۀ باریک شدن سواحل خویش خلیج سومی احداث می کند که طول و عرض آن به 7 هزارگز بالغ می شود. و شهر ازمید در ساحل شمال شرقی همین خلیج واقع است و خلیج ازمید سه خلیج تودرتو تولید می کند که دارای 50 هزارگز طول است و عرض آن در پهن ترین نقاط از 10 هزارگزتجاوز نمی کند. جهت غربی این خلیج مسدود نیست و در دو محل تنگه دارد ولی از دخول امواج لدوس به ازمید نمیتواند ممانعت کند و موقع لنگرگاه ندارد بهمین لحاظ ازمید بلنگرگاهی مصنوعی محتاج است. در امتداد ساحل شمالی خلیج، خط آهن ازمید است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ازمل، ازباد سدر، شکوفه برآوردن کنار. (از منتهی الارب). شکوفه برآوردن سدر همچون کف بر دریا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خلیج ازمیر، خلیج بزرگیست در مشرق بحرالجزائر در داخل خشکی، و تشکیل چندین خلیج کوچک داخلی دهد. دهانۀ آن در طرف شمال باز ولی جهت غربی آن با دماغۀ قره برون مسدود است و این دماغه ای است که از شبه جزیره کلازومن مجزا شده مقابل جزیره ساقز بسوی شمال امتداد می یابد و مدخل آن بین همین دماغۀ قره برون و دماغۀ مقابل آن موسوم به فوچه بزولی واقع شده و در اثنای امتداد خود خلیج دیگری تشکیل دهد. این خلیج دوم در اندرون جزیره بزرگ و چند جزیره کوچک جای گرفته است و شبه جزیره کلازومن هم در جهت جنوب غربی جزائرکوچک قرار دارد. در انتهای جنوب شرقی خلیج بزرگ برابر مصب رود کدیز، دهانۀ خلیج دیگری وجود دارد که ازجانب مغرب بسوی مشرق امتداد یافته است و شهر ازمیر در انتهای آن واقع است، خلیج ازمیر پیچ و خمهای بسیار دارد و گرداگرد آن محاط بجبال میباشد و این وضع برای سیر سفاین بسیار مناسب و حائز اهمیت است. طول این خلیج به پنجاه هزارگز و عرض وی در محل اوسع به بیست هزارگز بالغ شود اما طول خلیج داخلی قریب بیست و عرضش نزدیک به پنج هزار گز است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شادمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
یکی از انبیاء بنی اسرائیل که وی را درموقع تسخیر و تخریب بیت المقدس با دیگر اسرائیلیان اسیر کرده ببابل بردند و او پیشگوئیهای بسیار درباره بازگشت بنی اسرائیل به بیت المقدس و خاتمه یافتن اسارت آنان و مغیبات دیگر داشته است. کتاب فصیحی محتوی بر اخبار و اوضاع آن ایام دارد و خاتمۀ احوال وی مجهول است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حزقیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شبی ازشبهای محاق. (منتهی الارب). ماه که چون باریک شود و به آخر رسد. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازمی
تصویر ازمی
منسوب به ازم و گروهی بدان نسبت دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیل
تصویر امیل
خمیده، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
چیزیرا پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعیل
تصویر ازعیل
شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
((تَ))
به جامه پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایمیل
تصویر ایمیل
((اِ مِ یْ))
ای میل، پست الکترونیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازگیل
تصویر ازگیل
درختچه ای است خاردار با چوبی سخت و محکم و شکوفه های سفید، میوه درخت ازگیل که قهوه ای رنگ و ترش مزه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایمیل
تصویر ایمیل
رایانامه
فرهنگ واژه فارسی سره