جمع واژۀ وغد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ وغد، به معنی ناکس و فرومایه: فمتی تقر العین من ولدالزنا و متی تطیب شمائل الاوغاد. (جهانگشای جوینی). رجوع به وغد شود، از پای درآوردن، دور گردانیدن. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ وَغْد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ وَغْد، به معنی ناکس و فرومایه: فمتی تقر العین من ولدالزنا و متی تطیب شمائل الاوغاد. (جهانگشای جوینی). رجوع به وغد شود، از پای درآوردن، دور گردانیدن. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ زبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زج ّ. (مهذب الاسماء)
جَمعِ واژۀ زَبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زَجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زُج ّ. (مهذب الاسماء)
ازغاب کرم، برگ برآوردن گرفتن رز بعد سیرابی و بعد جاری شدن آب در آن. (منتهی الارب). غبارگونه چیزی برآوردن بلگ رز. به تندیدن زر. (تاج المصادر بیهقی) ، غمگین گردیدن، تنگ آمدن در جنگ. (منتهی الارب)
ازغاب کَرْم، برگ برآوردن گرفتن رز بعد سیرابی و بعد جاری شدن آب در آن. (منتهی الارب). غبارگونه چیزی برآوردن بلگ رز. به تندیدن زر. (تاج المصادر بیهقی) ، غمگین گردیدن، تنگ آمدن در جنگ. (منتهی الارب)
یکی از بلوک تربت حیدری شامل 8 قریه و مساحت آن 5 فرسنگ مربع و عده تقریبی خانوار 1240 و عده تقریبی سکنه 6200 مرکز آن نیز ازغند. از سمت شمال محدود ببلوک ((رخ)) و از سمت مشرق به بلوک ((محولات)) و از جنوب و مغرب بترشیز. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 200)
یکی از بلوک تربت حیدری شامل 8 قریه و مساحت آن 5 فرسنگ مربع و عده تقریبی خانوار 1240 و عده تقریبی سکنه 6200 مرکز آن نیز ازغند. از سمت شمال محدود ببلوک ((رُخ)) و از سمت مشرق به بلوک ((محولات)) و از جنوب و مغرب بترشیز. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 200)