موضعی بجنوب قارص، جزیره ای است متعلق بدانمارک از دوک نشین شلسویک در دریای بالتیک، بمسافت 10 میلی جنوب جزیره فیونی، طول آن 14 میل و عرض 5 میل و سکنه 10000 تن و اراضی آن بسیار حاصلخیز است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
موضعی بجنوب قارص، جزیره ای است متعلق بدانمارک از دوک نشین شلسویک در دریای بالتیک، بمسافت 10 میلی جنوب جزیره فیونی، طول آن 14 میل و عرض 5 میل و سکنه 10000 تن و اراضی آن بسیار حاصلخیز است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
ج روح. جانها. تسخیر ارواح. ارواح شریره: چو پیوستند عقل و نفس با هم از ایشان زاد ارواح مجسم. ناصرخسرو. اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح. مسعودسعد. گه ولادتش ارواح خوانده سورۀ نور ستاره بست ستاره، سماع کرد سما. خاقانی. دمش خزینه گشای مجاهز ارواح دلش خلیفۀ کتّاب علّم الاسما. خاقانی. و عامیان این کلمه را بجای مفرد آرند: به ارواح پدرم.
ج ِروح. جانها. تسخیر ارواح. ارواح شریره: چو پیوستند عقل و نفس با هم از ایشان زاد ارواح مجسم. ناصرخسرو. اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح. مسعودسعد. گه ولادتش ارواح خوانده سورۀ نور ستاره بست ستاره، سماع کرد سما. خاقانی. دمش خزینه گشای مجاهز ارواح دلش خلیفۀ کُتّاب ِ علّم الاسما. خاقانی. و عامیان این کلمه را بجای مفرد آرند: به ارواح پدرم.
جمعگونه ای از رمث که نام گیاهی است در بادیه، ارمال سریر، بافتن آن با برگ خرما. به رسن برگ خرما بافتن سریر را. (منتهی الأرب) ، ارمال حبل،دراز کردن رسن را. (منتهی الأرب) ، ارمال زاد، سپری کردن توشه، ارمال قوم، سپری شدن زادشان. بی زاد ماندن قوم. (تاج المصادر بیهقی). بی زاد و توشه شدن مردم. درویش شدن، ارمال سهم، آلوده بخون شدن تیر. (منتهی الأرب) ، ارمال مراءه، ارمله گردیدن زن. (منتهی الأرب). بیوه شدن زن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
جمعگونه ای از رِمث که نام گیاهی است در بادیه، ارمال ِ سریر، بافتن آن با برگ خرما. به رسن برگ خرما بافتن سریر را. (منتهی الأرب) ، ارمال حبل،دراز کردن رسن را. (منتهی الأرب) ، ارمال زاد، سپری کردن توشه، ارمال قوم، سپری شدن زادشان. بی زاد ماندن قوم. (تاج المصادر بیهقی). بی زاد و توشه شدن مردم. درویش شدن، ارمال ِ سهم، آلوده بخون شدن تیر. (منتهی الأرب) ، ارمال مراءه، ارمله گردیدن زن. (منتهی الأرب). بیوه شدن زن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
یوم...، یاقوت آرد: وقعۀ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعۀ دوم آن را اغواث و وقعۀ سوم آن را عماس گویند و وقعۀ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی معلوم نیست این کلمات اسامی موضعهایی است یا از رمث و غمس و عمس مأخوذ است. و قعقاع بن عمرو، یوم اغواث را در ابیات زیر آورده است: لم تعرف الخیل العراب سوأنا عشیه اغواث بجنب القوادس عشیه رحنابالرماح کأنها علی القوم الوان الطیور الرسارس. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مجمعالامثال میدانی شود
یوم...، یاقوت آرد: وقعۀ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعۀ دوم آن را اغواث و وقعۀ سوم آن را عماس گویند و وقعۀ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی معلوم نیست این کلمات اسامی موضعهایی است یا از رمث و غمس و عمس مأخوذ است. و قعقاع بن عمرو، یوم اغواث را در ابیات زیر آورده است: لم تعرف الخیل العراب سوأنا عشیه اغواث بجنب القوادس عشیه رحنابالرماح کأنها علی القوم الوان الطیور الرسارس. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مجمعالامثال میدانی شود
جزیره کوچکی است در مقابل ساحل سوریه و در جنوب غربی اسکلۀ طرطوشه در سنجاق طرابلس شام و امروزه مسکون نیست اما در اعصار سالفه بنام آرادوس معروف به وده و نیز شهر بزرگی بهمین نام داشته است و علاوه بر این برابر این شهر، شهر دیگری موسوم به ((آنتارادوس)) بود که بوسیلۀ پلی بیکدیگر مربوط بودند و حکومت کوچک مستقلی داشتند بعدها از استقلال محروم و مغلوب ایرانیان قدیم گردیدند و سپس مقدونیان آن را تسخیر کردند. در زمان خلافت خلیفۀ دوم معاویه آنرا مفتوح و مسخر کرد. پاره ای از ویرانه های آثار قدیمۀ وی هنوز هم محو نشده در برخی از خریطه ها بشکل رواد ضبط کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). ارواد (آواره) (حزقیال 27: 8). بعید نیست که همان ارفاد باشد که به رواد مسمی است و آن قریۀ کوچکی است بر جزیره ارواد که در نزدیکی ساحل شرقی دریای متوسط بمسافت سی میل بشمال طرابلس واقع است. ساکنان آن جزیره را اروادی گویند. (سفر پیدایش 10: 18) (قاموس کتاب مقدس). و آن همان آراد و آرادس است که اسکندر در حملۀ بسوریه، آنرا تسخیر کرد. (ایران باستان ص 1323 و 1510)
جزیره کوچکی است در مقابل ساحل سوریه و در جنوب غربی اسکلۀ طرطوشه در سنجاق طرابلس شام و امروزه مسکون نیست اما در اعصار سالفه بنام آرادوس معروف به وده و نیز شهر بزرگی بهمین نام داشته است و علاوه بر این برابر این شهر، شهر دیگری موسوم به ((آنتارادوس)) بود که بوسیلۀ پلی بیکدیگر مربوط بودند و حکومت کوچک مستقلی داشتند بعدها از استقلال محروم و مغلوب ایرانیان قدیم گردیدند و سپس مقدونیان آن را تسخیر کردند. در زمان خلافت خلیفۀ دوم معاویه آنرا مفتوح و مسخر کرد. پاره ای از ویرانه های آثار قدیمۀ وی هنوز هم محو نشده در برخی از خریطه ها بشکل رواد ضبط کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). ارواد (آواره) (حزقیال 27: 8). بعید نیست که همان ارفاد باشد که به رواد مسمی است و آن قریۀ کوچکی است بر جزیره ارواد که در نزدیکی ساحل شرقی دریای متوسط بمسافت سی میل بشمال طرابلس واقع است. ساکنان آن جزیره را اروادی گویند. (سفر پیدایش 10: 18) (قاموس کتاب مقدس). و آن همان آراد و آرادس است که اسکندر در حملۀ بسوریه، آنرا تسخیر کرد. (ایران باستان ص 1323 و 1510)