جدول جو
جدول جو

معنی ارواح

ارواح(اَرْ)
ج روح. جانها. تسخیر ارواح. ارواح شریره:
چو پیوستند عقل و نفس با هم
از ایشان زاد ارواح مجسم.
ناصرخسرو.
اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح.
مسعودسعد.
گه ولادتش ارواح خوانده سورۀ نور
ستاره بست ستاره، سماع کرد سما.
خاقانی.
دمش خزینه گشای مجاهز ارواح
دلش خلیفۀ کتّاب علّم الاسما.
خاقانی.
و عامیان این کلمه را بجای مفرد آرند: به ارواح پدرم.
لغت نامه دهخدا