- ارمالک
- چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید
معنی ارمالک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند برهانند، از شخصیتهای شاهنامه
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
جمع رمکه، دام تخم کشی: مادیان که برای تخم کشی باشد
چوبی است شبیه به قرفه و دارچین، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید
سرسری منسوب به اجمال، مختصر مجمل علم اجمالی. یا نظر اجمالی کردن، نظر کلی و عمومی کردن بطور خصه در چیزی یا کاری نظر کردن
به کوتاهی به فشردگی
جامه ای که طلبه علوم دینی و کسبه زیر قبا میپوشند، نوعی قماش نازک
خم شدن، خوار شماری
نزاریدن دام لاغر شدن دام
ریزش اشک، راه افتادن آب دهان، چکیدن روغن ازگوشت بریان، بانگ برداشتن، پراکنده شدن شتران، به پوستی
کوتاه، گزیده
به کوتاهی
یونانی تازی گشته شاه انگبین انگبین داود عسل داود
میوه ایست قرمز رنگ که مزه شیرینی دارد درختی است جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان که میوه اش شبیه گوجه فرنگی و دارای پوست سرخ و نازک است. طعم آن در آغازگس است و بعد شیرین میشود، میوه درخت مذکور
بازیی است کودکان را و آن چنان باشد که شخصی را مامک نامند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریزند و در گوشه ها پنهان شوند. آنگاه طفلی که سر در کنار مامک نهاده بر خیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یکایک از گوشه و کنار برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفل مذکور کودکی را - پیش از آنکه به مامک رسد - بگیرد بر دوشش سوار شود و او را نزد مامک آورد. سپس این کودک مرکوب نهد و بازی را از سر گیرند
میوه ای شبیه گوجه فرنگی، با پوست سرخ رنگ و طعم گس که پس از رسیدن شیرین می شود، درخت این میوه با برگ هایی درشت
به اجمال، به اختصار، به طور خلاصه
گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو،
کنایه از مکار، حیله گر، کنایه از لاغر
کنایه از مکار، حیله گر، کنایه از لاغر
لباس کوتاه آستردار از جنس ترمه، مخمل یا زری
دوایی است برنگ مردارسنگ و در مرهمها بکار برند. گوشت را برویاند و اگر با آب بسایند و در زیر بغل و هر کجا که عرق آن بدبو باشد بمالند بوی آن را ببرد و به یونانی مولویدانا خوانند (برهان)
جانوری است از رده خزندگان و از راسته سوسماران و از گروه شکافی زبانان که در همه مناطق معتدل و سرد اروپا و آسیا وافریقا فراوان است. این جانور بسیار چابک است و در حدود 20 گونه از آن شناخته شده که اکثر در مناطق بیابانی ولم یزرع و یا کوهستانی میزیند گونه ای از آنها در منازل دیده میشود که به سوسمار خانگی یا لپاسو (کلپاسه) مشهوراست. مارمولک از حشرات و کرمها تغذیه میکند و بهیچوجه اذیت و آزاری برای انسان ندارد و از این جهت حیوان مفیدی است. مارمولک اقسام مختلف دارد و گونه ای از آن که بنام سوسمار کویر موسوم است ممکنست طولش تا 2 متر هم برسد و آن در اصطلاح ساکنان نواحی کویر به بزغاله مار موسوم است چلپاسه کلپاسه کرباسو کلباسو کلپاسو کلبسو کربسو چلپاسو گلموژ مارمولک مارملوکک. توضیح مارمولک زمستان را در شکاف دیوارها و زیر تخته سنگها میخوابد وبا شروع گرما بیدار میشود و بفعالیت میپردازد. بزغاله مار در اماکن باتلاقی و رودخانه ها نیز میزید و از تمام حیوانات کوچکتر از خود تغذیه مینماید و در رودخانه باسانی شنا میکند و از درختها نیزبسهولت بالامیرود و تخم پرندگان و جوجه های آنها را میخورد. رویهمرفته حیوان موذی و خطرناکی است. یا مارمولک باغی. یکی از گونه های مارمولک که جزو گروه گوشتی زبانان است و درنواحی گرم افریقا و آمریکا و آسیا یافت میشود. این جانور با انسان زود مانوس میگردد و چون از حشرات تغذیه میکند حیوان مفیدی است. بوسیله کشتی هایی که از شمال افریقا باروپا میروند این جانورباروپا نیز راه یافته است. سام ابرص
((اَ لِ یا لُ))
فرهنگ فارسی معین
نیم تنه ای که مردان و زنان می پوشیدند و لای رویه و آستر آن پنبه قرار می دادند
اخمو، همیشه اوقات تلخ
((خُ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان دارای برگ های درشت و میوه ای با پوست نازک و نارنجی رنگ، طعم آن در ابتدا گس و پس از رسیدن شیرین می شود
((لَ))
فرهنگ فارسی معین
جانوری است خزنده که پوستش از پولک های شاخی پوشیده شده است. دارای دو زوج اندام حرکتی است، چلپاسه، کنایه، از آدم زیرک و آب زیرکاه
نوعی بازی کودکانه که یک نفر را به عنوان مامک انتخاب می کنند و کودکی سر بر زانوی او می گذارد و دیگران پنهان می شوند، سپس کودکی که سر بر زانوی مامک گذاشته برمی خیزد و به جستجوی آن ها می رود و کودکان یکایک به طرف مامک می دوند و دست بر شانۀ او می گذارند و اگر کودکی پیش از آنکه دستش به شانۀ مامک برسد گرفتار شود آن کودک بر دوشش سوار می شود و او را نزد مامک می برد تا فرد گرفتار شده سر بر زانوی مامک بگذارد و بازی تکرار شود
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
جمع رذل فرومایگان ناکسان دونان خسیسان
شتر پروردن، رام کردن شتر