جدول جو
جدول جو

معنی ارطامن - جستجوی لغت در جدول جو

ارطامن
قفطی در ذکر کتب ارسطو گوید: کتاب جمع فیه رجل یسمی ارطامن رسائل لارسطوطالیس فی ثمانیه اجزاء. (تاریخ الحکماء چ لیبسک ص 47)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریامن
تصویر آریامن
(پسرانه)
دریا سالار خشایارشاه پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشامه
تصویر ارشامه
(دخترانه)
آرشامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسمان
تصویر ارسمان
(پسرانه)
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
دانه ای تیره رنگ که در کشتزارهای جو و گندم می روید و گیاه آن شبیه بوتۀ گندم است
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با برگ های ریز و دانه هایی شبیه ماش که بیشتر در گندم زار می روید
فرهنگ فارسی عمید
از نواهای قدیم موسیقی ایرانی که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجه های محلی به صورت دوبیتی می خواندند، برای مثال لحن اورامن و بیت پهلوی / زخمۀ رود و سماع خسروی (بندار رازی - شاعران بی دیوان - ۳۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهرامن
تصویر اهرامن
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرن، آهرن، هریمن، هرماس، آهرمن، اهرمن، اهریمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تردامن
تصویر تردامن
دارای دامن خیس، کنایه از بدکار، بدنام، کنایه از مجرم، فاسق، کنایه از گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
یکی از آبهای غنی بن أعصر. (معجم البلدان) ، اختلاط، پردانه شدن خوشه و مثل آن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ نَ / نِ)
جمع واژۀ ارمنی
لغت نامه دهخدا
سرمق و ارجمان شهرکی کوچک است و ناحیتی است و همه احوال آن همچنان اقلید است امّا زردالو است آنجا که در همه جهان مانند آن نباشد بشیرینی و نیکویی. و زردالوی کشته از آنجا بهمه جایی برند و آبادانست. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 124)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
انتهای هرچیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ژُ)
کرسی سن و اواز از ولایت کربی، در کنار ارژ، دارای 3999 تن سکنه. و راه آهن از آن گذرد
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ارتام نس. آریارام نس. پسر سمردیس (بردی ) و پدر آنافاس از اجداد پادشاهان کاپادوکیه. (ایران باستان ص 2123 از دیودور صقلی و ص 2129)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
والی ایرانی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر در گرانیک (334 قبل از میلاد) با مم نن یونانی فرماندهی جناح چپ سپاه داریوش را داشت و هر یک از آن دو بر دسته های خود ریاست داشت. آرّیان مورخ نام او را ارسامس نوشته و همین باید صحیح باشد، زیرا یونانی شدۀ ارشام است. (ایران باستان ص 1250). او در جنگ ایسّوس کشته شد، توانسته. رجوع به ارستن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
نام نوعی قرحه بر روی قرنیۀ چشم. ارغامی، انگشتک. بشکن (آوازی که با سودن انگشتان بیکدیگر برآرند نشان دادن سرور و شادمانی را) (در اصطلاح گنابادیان)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ارتمیس. یکی از پادشاهان یونان که صورت وی بر طین مختوم و خاتم الملک و خواتیم الملک نقش شده بود. رجوع ببرهان قاطع ذیل گل مختوم شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
آریامن. امیرالبحر خشیارشا، و او سرداری رشید و شجاع و عادل بود. در جدال سالامین، تمیستوکل با او مصاف داد. امیرالبحر مزبور بر یک کشتی بزرگ سوار بود و از آنجا تگ مترجر تیر و زوبین بر یونانیان میبارید، چنانکه از بالای دیواری ببارند. در این احوال آمیناس از اهل دسل و سوسیکلس از اهل پدیه، چنان با حرارت به او حمله کردند که دو کشتی بیکدیگر چسبیدند. اریامن بکشتی دشمن جست و پس از جدال ممتدی دو تن آتنی مزبور با ضربت های زوبین آنقدر فشار به او دادند، تا بالاخره او را بدریا افکندند. آرت میز، چون نعش او را در میان دیگر نعشها در دریا دید، آنرا بلند کرده بخشیارشا رسانید. (ایران باستان ص 826) ، داروی خوشبوی که درطعام کنند. (آنندراج) ، هر چیز بویا
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ)
خاموش شدن. ساکت ماندن. (منتهی الأرب). خاموش گردیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اروسمن
تصویر اروسمن
اروسیمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطلان
تصویر ارطلان
لاتینی گشته توکا از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
جمع ارمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته دو سر یولاف از گیاهان یولاف راگویند که دوسرنیز نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردامن
تصویر قردامن
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطمان
تصویر قرطمان
دوسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتطام
تصویر ارتطام
در گل ماندن، در گل افکندن، فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاون
تصویر ارکاون
رئیس و مهتر و قاضی بزرگ، مطلق نصرانی و مسیحی، ارکاون، ارکئون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرطمان
تصویر خرطمان
دراز
فرهنگ لغت هوشیار
لحنی از موسیقی قدیم تقریبا مطابق بحر هزج مسدس که فهلویات را بدان میخواندند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از بیماری های چشمی چشماک زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغامی
تصویر ارغامی
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورامن
تصویر اورامن
((اَ مَ))
اورامنان. اورامه، یکی از آهنگ های موسیقی قدیم که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجه های محلی «فهلویات» می خواندند. اورامنان و اورامه هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تردامن
تصویر تردامن
((تَ. مَ))
فاسق، فاجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
ارمنیان
فرهنگ واژه فارسی سره