نام قبیله ای از همدان. (منتهی الارب). و نام ارحب، مرّه بن دعام بن مالک بن معاویه بن صعب بن دومان بن بکیل بن جشّم بن خیوان بن نوف بن همدان است و بدان قبیله منسوبست: الابل الارحبیه. (معجم البلدان). والنجائب الارحبیات. (منتهی الارب) : یقولون لم یرث و لولا تراثه لقد شرکت فیه بکیل ٌ و ارحب . کمیت (ضحی الاسلام جزو ثالث ص 305).
نام قبیله ای از همدان. (منتهی الارب). و نام ارحب، مرّه بن دُعام بن مالک بن معاویه بن صَعب بن دُومان بن بَکیل بن جُشَّم بن خَیوان بن نوف بن همدان است و بدان قبیله منسوبست: الابل ُ الارحبیه. (معجم البلدان). والنجائب الارحبیات. (منتهی الارب) : یقولون لم یُرَث و لولا تُراثُه لَقَد شَرِکت فیه بکیل ٌ و اَرْحَب ُ. کمیت (ضحی الاسلام جزو ثالث ص 305).
ابن ابی الارحم المخزومی. وی از جملۀ سباق اسلام است و بعقیدۀ حمدالله مستوفی هشتاد وپنج سال عمر داشت و بسال 55 هجری قمری درگذشت و در بقیع مدفون شد. رجوع به حبط ج 2 ص 239 شود
ابن ابی الارحم المخزومی. وی از جملۀ سباق اسلام است و بعقیدۀ حمدالله مستوفی هشتاد وپنج سال عمر داشت و بسال 55 هجری قمری درگذشت و در بقیع مدفون شد. رجوع به حبط ج 2 ص 239 شود
بصیغۀ امر یعنی رحم کن. ببخشای: ارحم یاارحم الراحمین، ببخشای ای بخشاینده تر بخشایندگان. - ارحم ترحم ، ببخشای تا بخشاییده شوی: بی رحمتم اینچنین چه ماندی ارحم ترحم مگر نخواندی. نظامی
بصیغۀ امر یعنی رحم کن. ببخشای: اِرْحَم ْ یااَرحم الراحمین، ببخشای ای بخشاینده تر بخشایندگان. - ارحَم تُرْحَم ْ، ببخشای تا بخشاییده شوی: بی رحمتم اینچنین چه ماندی اِرْحَم ْ تُرْحَم ْ مگر نخواندی. نظامی
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
جمع واژۀ رحم و رحم. زهدان ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) : اﷲ یعلم ما تحمل کل انثی و ما تغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن 8/13) ، خدا میداند آنچه برمیدارد هر زنی و آنچه بکاهد رحمها (زهدان ها) و آنچه زیاد سازد و هر چیزی نزد او به اندازه ایست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 171).
جَمعِ واژۀ رحِم و رِحم. زهدان ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) : اﷲ یعلم ما تحمل ُ کل انثی و ما تغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن 8/13) ، خدا میداند آنچه برمیدارد هر زنی و آنچه بکاهد رحمها (زهدان ها) و آنچه زیاد سازد و هر چیزی نزد او به اندازه ایست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 171).
منسوب به ارحب، بطنی از همدان. مشهور بدین نسبت ابوحذیفه سلمه بن صهیب الارحبی از تابعین است و حذیفه بن الیمان از او روایت داردو از وی خیثمه بن عبدالرحمن روایت کند. حدیث او در صحیح مسلم در کتاب الاطعمه آمده است. (انساب سمعانی)
منسوب به ارحب، بطنی از همدان. مشهور بدین نسبت ابوحذیفه سلمه بن صهیب الارحبی از تابعین است و حذیفه بن الیمان از او روایت داردو از وی خیثمه بن عبدالرحمن روایت کند. حدیث او در صحیح مسلم در کتاب الاطعمه آمده است. (انساب سمعانی)
جمع واژۀ ربیع، بمعنی یکی از دو ماه ربیع الاول و ربیعالآخر. و بعضی گویند ربیع اگر ربیعالکلاء (گیاه) باشد جمعش اربعه است و اگر بمعنی نهر باشد جمع آن اربعاء است
جَمعِ واژۀ ربیع، بمعنی یکی از دو ماه ربیع الاول و ربیعالآخر. و بعضی گویند ربیع اگر ربیعالکلاء (گیاه) باشد جمعش اربعه است و اگر بمعنی نهر باشد جمع آن اَرْبِعاء است
یعنی کسی که قوم را وسعت میدهد، پسر و جانشین سلیمان بود که در چهل ویکسالگی به تخت سلطنت آل یهودا جلوس فرمود و مدت هفده سال ملک راند و چون هنوز تازه بر اریکۀ شهریاری استقرار یافته بود قوم فراهم شده نزد او رفتند و از سختی اعمال و افعال پدرش بدو شکایت بردند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به رجوعام شود
یعنی کسی که قوم را وسعت میدهد، پسر و جانشین سلیمان بود که در چهل ویکسالگی به تخت سلطنت آل یهودا جلوس فرمود و مدت هفده سال ملک راند و چون هنوز تازه بر اریکۀ شهریاری استقرار یافته بود قوم فراهم شده نزد او رفتند و از سختی اعمال و افعال پدرش بدو شکایت بردند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به رجوعام شود
سوق الاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات جانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
سوق الَاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات ُجانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
قضاء اربعه، قضائی است در لواء اماسیه از ولایت سیواس، واقع بمسافت 18ساعته راه در مشرق اماسیه، دارای قریب 27 هزار تن سکنه و 119 قریه. محصول آن حبوب و تنباکو است. (ضمیمۀ معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
قضاء اربعه، قضائی است در لواء اماسیه از ولایت سیواس، واقع بمسافت 18ساعته راه در مشرق اماسیه، دارای قریب 27 هزار تن سکنه و 119 قریه. محصول آن حبوب و تنباکو است. (ضمیمۀ معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود