خواهانی چیزی کردن. (منتهی الارب). چشم داشتن. رغبت. (زوزنی) (مجمل اللغه). رغبت و ارادت کردن. (آنندراج) ، در لغت برآمدن است و در اصطلاح بلغاء آنست که صفتی آغاز کند و بر مراتب بالا رود. مثاله بیت: در سراب افتد اگر یک قطرۀ خوی از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات. اول صفت لب معشوق میکند، و بترقی آن صفت را بالا برد که اگر قطره ای از لب تو بر زمین سراب افتد از او چشمه ای بیرون آید ولکن چشمۀ آب حیات و از آن آ ب نبات خیزد. لفظ نبات دو معنی دارد یکی سبزه، دوم نبات از شکر. پس درین بیت صفت بسه درجه ارتقا نموده. کذا فی جامعالصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، قانون نشو و ارتقاء،قانون تکامل. - ارتقاء دادن، برآوردن
خواهانی چیزی کردن. (منتهی الارب). چشم داشتن. رغبت. (زوزنی) (مجمل اللغه). رغبت و ارادت کردن. (آنندراج) ، در لغت برآمدن است و در اصطلاح بلغاء آنست که صفتی آغاز کند و بر مراتب بالا رود. مثاله بیت: در سراب افتد اگر یک قطرۀ خوی از لبت چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات. اول صفت لب معشوق میکند، و بترقی آن صفت را بالا برد که اگر قطره ای از لب تو بر زمین سراب افتد از او چشمه ای بیرون آید ولکن چشمۀ آب حیات و از آن آ ب نبات خیزد. لفظ نبات دو معنی دارد یکی سبزه، دوم نبات از شکر. پس درین بیت صفت بسه درجه ارتقا نموده. کذا فی جامعالصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، قانون نشو و ارتقاء،قانون تکامل. - ارتقاء دادن، برآوردن
پسندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات). خوشنود شدن. (غیاث اللغات). خرسند گشتن: و شرف احماد و ارتضاء ارزانی فرمود. (کلیله و دمنه). مثالی مشتمل بر شکر مساعی و احماد موقع خدمت و ارتضاء جملۀ طاعت بفایق اصدار کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 152). چون در چنان حضرتی پسندیده افتاد و بنظر قبول و ارتضا ملحوظ گشت... (رشیدی).
پسندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات). خوشنود شدن. (غیاث اللغات). خرسند گشتن: و شرف احماد و ارتضاء ارزانی فرمود. (کلیله و دمنه). مثالی مشتمل بر شکر مساعی و احماد موقع خدمت و ارتضاء جملۀ طاعت بفایق اصدار کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 152). چون در چنان حضرتی پسندیده افتاد و بنظر قبول و ارتضا ملحوظ گشت... (رشیدی).
افتادن. (منتهی الارب) ، نگارخانه (مطلق). (آنندراج) ، دکان، کتب خانه. (آنندراج) ، چادری که در او همه نقشها بود یعنی علم خانه. (مؤید الفضلاء از زبان گویا) ، قبۀ ارتنگ، در این بیت ظاهراً مراد آسمانست که مزین بکواکب است: باز گوید کور نی این سنگ بود یا مگر از قبۀ ارتنگ بود. مولوی
افتادن. (منتهی الارب) ، نگارخانه (مطلق). (آنندراج) ، دکان، کتب خانه. (آنندراج) ، چادری که در او همه نقشها بود یعنی علم خانه. (مؤید الفضلاء از زبان گویا) ، قبۀ ارتنگ، در این بیت ظاهراً مراد آسمانست که مزین بکواکب است: باز گوید کور نی این سنگ بود یا مگر از قبۀ ارتنگ بود. مولوی
بالا رفتن. (غیاث). بر بالا رفتن. ببالا برشدن. بررفتن. بلند برآمدن. رقی. (زوزنی). برشدن. سمو. رفعت. صعود: از زمینم برکشید او تا سما همره او گشته بودم ز ارتقا. مولوی. چون شعیب آگاه شد زین ارتقا چشم را درباخت از بهر لقا. مولوی. شاد از غم شو که غم دام بقاست اندرین ره سوی پستی ارتقاست. مولوی. که کمینۀ این کمین باشد بقا تا ابد اندر عروج و ارتقا. مولوی. پاسبان تست نورو ارتقاش ای تو خورشید مستر از خفاش. مولوی. ، افتادن. (منتهی الارب). بیفتادن، انبوهی کردن. (منتهی الارب). فراهم آمدن، بازگشتن بچیزی که از آن خلاص یافته باشد. بجای خود گردیدن، گرداگرد مرکز گشتن. (منتهی الارب)
بالا رفتن. (غیاث). بر بالا رفتن. ببالا برشدن. بررفتن. بلند برآمدن. رقی. (زوزنی). برشدن. سمو. رفعت. صعود: از زمینم برکشید او تا سما همره او گشته بودم ز ارتقا. مولوی. چون شعیب آگاه شد زین ارتقا چشم را درباخت از بهر لقا. مولوی. شاد از غم شو که غم دام بقاست اندرین ره سوی پستی ارتقاست. مولوی. که کمینۀ این کمین باشد بقا تا ابد اندر عروج و ارتقا. مولوی. پاسبان تست نورو ارتقاش ای تو خورشید مستر از خفاش. مولوی. ، افتادن. (منتهی الارب). بیفتادن، انبوهی کردن. (منتهی الارب). فراهم آمدن، بازگشتن بچیزی که از آن خلاص یافته باشد. بجای خود گردیدن، گرداگرد مرکز گشتن. (منتهی الارب)