جدول جو
جدول جو

معنی ارتصاق - جستجوی لغت در جدول جو

ارتصاق(کَ نَ / نِ)
چسبیدن. چفسیدن. (منتهی الارب). دوسیدن، مضطرب گردیدن. بی آرام گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
به دست آوردن روزی، کسب روزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتصاد
تصویر ارتصاد
چشم به راه بودن، چشم داشتن، رصد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
حقی برای ملک کسی در ملک دیگری مانند حق عبور آب، حق گشودن پنجره و حق ناودان، رفیق بودن، رفاقت، همراهی و مدارا کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
ارتصاع بچیزی، چسبیدن بدان. چفسیدن. (منتهی الارب) ، پیاپی جستن برق. (زوزنی) ، پر شدن رود. (منتهی الارب). پر شدن رودخانه از آب، بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار شدن مال. (زوزنی). بسیار مال و شتران و اولاد شدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در لهجۀ محاورۀ مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق: از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشمارۀ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برچسبیدن. (منتهی الارب). پیوسته شدن بچیزی. (تاج المصادر بیهقی). بچیزی وادوسیدن. (مصادر زوزنی). التزاق. التساق. رجوع به التساق شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بسته شدن گردن: ارتباق ظبی در حباله، در دام بسته شدن گردن آهو. آهو و جز آن بدان برآویختن. (تاج المصادر بیهقی) ، ترسیدن از..
لغت نامه دهخدا
(کُ)
روزی ستدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی بستدن. (زوزنی). روزی ستاندن. روزی یافتن. (منتهی الارب). روزی جستن و در مثنوی ظاهراً بمعنی متعدّی آمده است:
زانکه میکائیل از کیل اشتقاق
دارد و کیّال شد در ارتزاق.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چشم داشتن. چشم به راه بودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ)
بسته شدن زن یعنی رتقاء شدن او.
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تکیه کردن بر آرنج. (منتهی الارب). بر مرفق تکیه کردن. بر آرنج تکیه کردن. (غیاث). بر وارن تکیه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتصاد
تصویر ارتصاد
چشم داشتن، چشم به راه بودن چشم داشتن چشم براه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصار
تصویر اختصار
کوتاه کردن سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاص
تصویر اختصاص
خاص کردن، خاص گردانیدن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاف
تصویر اختصاف
به هم چسباندن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصام
تصویر اختصام
دشمنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاق
تصویر اختلاق
خوی گیری، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختناق
تصویر اختناق
خفگی و گلوگیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتصاع
تصویر ارتصاع
چسبیدن، آسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
در پی رزق و روزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
بازرگان سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التصاق
تصویر التصاق
چسبیدن چیزی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
تکیه کردن بر آرنج، تکیه کردن بر نازبالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراق
تصویر اختراق
پاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التصاق
تصویر التصاق
((اِ تِ))
چسبیدن، پیوستن، پیوستگی، چسبندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
((اُ))
تاجر، بازرگان، شریک، انباز، مصاحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
((اِ تِ))
بر آرنج تکیه دادن، تکیه دادن بر نازبالش، رفاقت کردن، همراهی کردن، دوست طلبیدن، حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش، مانند، حق مجری، حق پنجره، حق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتصاد
تصویر ارتصاد
((اِ تِ))
چشم داشتن، چشم به راه بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
((اِ تِ))
روزی گرفتن، روزی یافتن، روزی دادن
فرهنگ فارسی معین
اعاشه، امرارمعاش، روزی ستانی، کسب روزی، معیشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیوستن، چسبیدن، دوسیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد