- ارتزاق
- در پی رزق و روزی بودن
معنی ارتزاق - جستجوی لغت در جدول جو
- ارتزاق
- به دست آوردن روزی، کسب روزی
- ارتزاق ((اِ تِ))
- روزی گرفتن، روزی یافتن، روزی دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکیه کردن بر آرنج، تکیه کردن بر نازبالش
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
چسبیدن
حقی برای ملک کسی در ملک دیگری مانند حق عبور آب، حق گشودن پنجره و حق ناودان، رفیق بودن، رفاقت، همراهی و مدارا کردن، سازش کردن
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
بر آرنج تکیه دادن، تکیه دادن بر نازبالش، رفاقت کردن، همراهی کردن، دوست طلبیدن، حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش، مانند، حق مجری، حق پنجره، حق
جمع رزق، روزی، جیره
بازرگان سوداگر
خواروبار
رزق ها، روزی ها، خواربار ها، جمع واژۀ رزق
جمع رزق، روزی ها، خواروبار
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
درخشیدن، درفشیدن
شکافتن، شکافته شدن
دست درازی ربودن
چوب از درخت بریدن، چوب بری
خفگی و گلوگیر شدن
خوی گیری، دروغبافی
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
انفرادی بودن
جداکردن به نیرو گرفتن
پاره شدن
موی ستردن
بریدن
آتش گرفتن
ارزان خری
از مکانی به مکان دیگر شدن، سفر کردن، کوچ کردن، کوچیدن
رسوایی: رسوا شدن
بالبداهه سرائیدن
بخشیدن را باز گرفتن، بازگشت
غرش آسمان، تنبیدن
رجز و شعر خواندن