جدول جو
جدول جو

معنی ارتزاق - جستجوی لغت در جدول جو

ارتزاق
به دست آوردن روزی، کسب روزی
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
فرهنگ فارسی عمید
ارتزاق(کُ)
روزی ستدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی بستدن. (زوزنی). روزی ستاندن. روزی یافتن. (منتهی الارب). روزی جستن و در مثنوی ظاهراً بمعنی متعدّی آمده است:
زانکه میکائیل از کیل اشتقاق
دارد و کیّال شد در ارتزاق.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
ارتزاق
در پی رزق و روزی بودن
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
فرهنگ لغت هوشیار
ارتزاق((اِ تِ))
روزی گرفتن، روزی یافتن، روزی دادن
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
فرهنگ فارسی معین
ارتزاق
اعاشه، امرارمعاش، روزی ستانی، کسب روزی، معیشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
حقی برای ملک کسی در ملک دیگری مانند حق عبور آب، حق گشودن پنجره و حق ناودان، رفیق بودن، رفاقت، همراهی و مدارا کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
رزق ها، روزی ها، خواربار ها، جمع واژۀ رزق
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
ترنجیده شدن.
لغت نامه دهخدا
کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در لهجۀ محاورۀ مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق: از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشمارۀ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چسبیدن. (منتهی الارب). پیوسته شدن بچیزی. (تاج المصادر بیهقی). بچیزی چسبیدن. (غیاث اللغات). بچیزی وادوسیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بسته شدن گردن: ارتباق ظبی در حباله، در دام بسته شدن گردن آهو. آهو و جز آن بدان برآویختن. (تاج المصادر بیهقی) ، ترسیدن از..
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ)
بسته شدن زن یعنی رتقاء شدن او.
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
ارتزاء مال، کم شدن و نقصان پذیرفتن آن. کم گردیدن و نقصان مال. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ وَ رَ دَ / دِ)
اختزاق سیف، برهنه شدن شمشیر
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
چسبیدن. چفسیدن. (منتهی الارب). دوسیدن، مضطرب گردیدن. بی آرام گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رزق. روزیها.
- ارزاق الجند، روزی لشکر. (مهذب الاسماء). رزق و مرسوم لشکر. (منتهی الأرب). جیره. اجری
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تکیه کردن بر آرنج. (منتهی الارب). بر مرفق تکیه کردن. بر آرنج تکیه کردن. (غیاث). بر وارن تکیه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختناق
تصویر اختناق
خفگی و گلوگیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
بازرگان سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی، جیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزاق
تصویر التزاق
چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاء
تصویر ارتزاء
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
تکیه کردن بر آرنج، تکیه کردن بر نازبالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاق
تصویر اختلاق
خوی گیری، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی ها، خواروبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
((اُ))
تاجر، بازرگان، شریک، انباز، مصاحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
((اِ تِ))
بر آرنج تکیه دادن، تکیه دادن بر نازبالش، رفاقت کردن، همراهی کردن، دوست طلبیدن، حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش، مانند، حق مجری، حق پنجره، حق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
خواروبار
فرهنگ واژه فارسی سره
آذوقه، توشه، خواربار، خوراکی، سوروسات
فرهنگ واژه مترادف متضاد