لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز: گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج. مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)
لرزیدن. جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن و رفتن شتر. (منتهی الارب) ، بر پشت راحله نشستن. بر پشت کسی نشستن و هو فی الحدیث. (تاج المصادربیهقی) ، مردن. موت. فوت. درگذشتن، شتر را پالان کردن. (زوزنی). پالان برنهادن بر شتر، بار نهادن. بار بنهادن، چیزی را از جای برداشتن. (غیاث)