جمع واژۀ بیت. خانه ها، دیبائی مخطّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است: از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی سرخط همی ستانم و تکرار میکنم. نظام قاری. نرمدست و قطنی و خاراو حبر برد و ابیاری و مخفی آشکار. نظام قاری. بخطهای ابیاری و برد و مخفی نوشتند القاب و مدح و مناقب. نظام قاری. رخت ابیاری و مثالی و تابستانی ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار. نظام قاری. اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار. نظام قاری. کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری پیریت صوف سفید است گه استغفار. نظام قاری. ، نوعی کبوتر، نوعی پرستو
جَمعِ واژۀ بیت. خانه ها، دیبائی مُخطَّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است: از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی سرخط همی ستانم و تکرار میکنم. نظام قاری. نرمدست و قطنی و خاراو حبر برد و ابیاری و مخفی آشکار. نظام قاری. بخطهای ابیاری و برد و مخفی نوشتند القاب و مدح و مناقب. نظام قاری. رخت ابیاری و مثالی و تابستانی ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار. نظام قاری. اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار. نظام قاری. کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری پیریت صوف سفید است گه استغفار. نظام قاری. ، نوعی کبوتر، نوعی پرستو
جمع واژۀ مربی. (از متن اللغه). ج مربیه است. (از فرهنگ فارسی معین). انبجات. (ابن البیطار) (مفاتیح). مرباها: مربیات دویست و هفتاد من... (مکاتبات رشیدی ص 284، از فرهنگ فارسی معین) ، داروهای پرورده به رب. (منتهی الارب). چون هلیلۀ پرورده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ مربی. (از متن اللغه). ج ِ مربیه است. (از فرهنگ فارسی معین). انبجات. (ابن البیطار) (مفاتیح). مرباها: مربیات دویست و هفتاد من... (مکاتبات رشیدی ص 284، از فرهنگ فارسی معین) ، داروهای پرورده به رب. (منتهی الارب). چون هلیلۀ پرورده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
حیوانیست بحری. (مفاتیح). نوعی ماهی است که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی. (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه خوانند. (منتهی الارب). آنرا میک نیز خوانند و به تازی جرادالبحر وبهندی جهنکه گویند. (جهانگیری). عرب جرادالبحر و شیرازیان میگو بفتح میم خوانند و نمک سود خشک آنرا خورند و با برنج و روغن نیز پزند. (آنندراج). نوع من السمک و یسمی الروبیان، کذا نقلوه فلاوجه لتغلیطه. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ملخ دریائی است و آنرا جرادالبحر خوانند و این دو نوع است کوچک و بزرگ و بپارسی میک دریائی خوانند و ماهی روبیان خوانند و اگرچه صاحب جامع یک قول آورده است که بلغت اهل شام نوعی از بابونه است و قول دیگر آورده است که آن بهار است آن هر دو قول خلاف است. آنچه محقق است گفته شد و طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر است. بهترین آن تازه بود. منفعت وی آنست که باه را قوه دهد و زیاده کند و طبع را نرم کند و گویند غذاء صالح دهد اما اصح آنست باه را زیاده کند و خلطی غلیظ و بد در وی حاصل شود و نمک سود آن مولد سودا بود و مصلح آن روغن بادام بود و بدل آن روبیا (؟) و باقی منفعت در روبیان گفته شود. (اختیارات بدیعی). قمرون. فرنیط. فریدس. جرادالبحر. زلعتان. استقوز. ابن البیطار گوید: به کلمه اربیان معنی ملخ (جراد) نیز داده اند یا بهتر جرادالبحر و آنرا روبیان نیز گویند. و هم او در کلمه روبیان گوید نوعی ماهی دریاست که آنرا فرندس نامند و در مصر و در اندلس آنرا قمرون خوانند و گوید که رازی در حاوی میگوید که جالینوس در کتاب ’التریاق الی قیصر’ آورده است که روبیان غده های سخت را نرم کند و تیر و پیکان و تریشه ها را از گوشت برآرد و حب القرع را دفع کند و لکلرک مترجم ابن البیطار آنرا به امار ترجمه کرده است و بگمان ما او مشتبه است چه روبیان و میگو و جرادالبحر نام حیوانیست دریائی به اندازۀ ملخی که آنرا نمک سود کرده تر و خشک خورند و درجنوب ایران آنرا با پلو مخلوط کنند و امار حیوانی دریائی دیگر است بزرگ جثه. رجوع به سرطان بحری شود.
حیوانیست بحری. (مفاتیح). نوعی ماهی است که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی. (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه خوانند. (منتهی الارب). آنرا میک نیز خوانند و به تازی جرادالبحر وبهندی جهنکه گویند. (جهانگیری). عرب جرادالبحر و شیرازیان میگو بفتح میم خوانند و نمک سود خشک آنرا خورند و با برنج و روغن نیز پزند. (آنندراج). نوع من السمک و یسمی الروبیان، کذا نقلوه فلاوجه لتغلیطه. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ملخ دریائی است و آنرا جرادالبحر خوانند و این دو نوع است کوچک و بزرگ و بپارسی میک دریائی خوانند و ماهی روبیان خوانند و اگرچه صاحب جامع یک قول آورده است که بلغت اهل شام نوعی از بابونه است و قول دیگر آورده است که آن بهار است آن هر دو قول خلاف است. آنچه محقق است گفته شد و طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر است. بهترین آن تازه بود. منفعت وی آنست که باه را قوه دهد و زیاده کند و طبع را نرم کند و گویند غذاء صالح دهد اما اصح آنست باه را زیاده کند و خلطی غلیظ و بد در وی حاصل شود و نمک سود آن مولد سودا بود و مصلح آن روغن بادام بود و بدل آن روبیا (؟) و باقی منفعت در روبیان گفته شود. (اختیارات بدیعی). قمرون. فرنیط. فریدُس. جرادالبحر. زلعتان. اَستقوز. ابن البیطار گوید: به کلمه اربیان معنی ملخ (جراد) نیز داده اند یا بهتر جرادالبحر و آنرا روبیان نیز گویند. و هم او در کلمه روبیان گوید نوعی ماهی دریاست که آنرا فرِندِس نامند و در مصر و در اندلس آنرا قمرون خوانند و گوید که رازی در حاوی میگوید که جالینوس در کتاب ’التریاق الی قیصر’ آورده است که روبیان غده های سخت را نرم کند و تیر و پیکان و تریشه ها را از گوشت برآرد و حب القرع را دفع کند و لکلرک مترجم ابن البیطار آنرا به اُمار ترجمه کرده است و بگمان ما او مشتبه است چه روبیان و میگو و جرادالبحر نام حیوانیست دریائی به اندازۀ ملخی که آنرا نمک سود کرده تر و خشک خورند و درجنوب ایران آنرا با پلو مخلوط کنند و اُمار حیوانی دریائی دیگر است بزرگ جثه. رجوع به سرطان بحری شود.
آثار ادبی، علوم ادبی ادبیات تطبیقی: مطالعه ادبیات به شیوه فرامرزی ادبیات کلاسیک: مجموعه آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی ادبیات شفاهی: مجموعه آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها، افسانه ها
آثار ادبی، علوم ادبی ادبیات تطبیقی: مطالعه ادبیات به شیوه فرامرزی ادبیات کلاسیک: مجموعه آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی ادبیات ِ شفاهی: مجموعه آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها، افسانه ها