جدول جو
جدول جو

معنی اربیات - جستجوی لغت در جدول جو

اربیات
(اُ بی یا)
جمع واژۀ اربیه، بمعنی بیغولۀ ران.
- فتق الاربیات، فتق بیغولۀ ران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابیات
تصویر ابیات
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادبیات
تصویر ادبیات
مجموعه آثار مکتوب منظوم یا منثور که بیانگر عواطف است، علومی که مربوط به ادب باشد و دربارۀ مسائل ادبی گفتگو کند
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
بواسیر بینی
لغت نامه دهخدا
(اَ بی یا)
جمع واژۀ ابیّه
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بیت. خانه ها، دیبائی مخطّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است:
از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی
سرخط همی ستانم و تکرار میکنم.
نظام قاری.
نرمدست و قطنی و خاراو حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
نظام قاری.
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب و مدح و مناقب.
نظام قاری.
رخت ابیاری و مثالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار.
نظام قاری.
اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط
پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار.
نظام قاری.
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفید است گه استغفار.
نظام قاری.
، نوعی کبوتر، نوعی پرستو
لغت نامه دهخدا
(اُ بَیْ یا)
مصغر ابیات، جمع واژۀ بیت
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است به روسیۀ شرقی (سیبری) ، بمسافت 410 هزارگزی مشرق پرم در ملتقای دو نهراربیت و نیتزا، دارای 10000 تن سکنه و معادن است
لغت نامه دهخدا
(مُ رَبْ بَ)
جمع واژۀ مربی. (از متن اللغه). ج مربیه است. (از فرهنگ فارسی معین). انبجات. (ابن البیطار) (مفاتیح). مرباها: مربیات دویست و هفتاد من... (مکاتبات رشیدی ص 284، از فرهنگ فارسی معین) ، داروهای پرورده به رب. (منتهی الارب). چون هلیلۀ پرورده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ذَ رَ بی یا)
عیب. آهو، سختی و بلا
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ بی یا)
نجائب ارحبیات، شتران منسوب به ارحب
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
جمع واژۀ ارطاه
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ بی یا)
دانشهای متعلق بأدب. علوم ادبی.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حیوانیست بحری. (مفاتیح). نوعی ماهی است که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی. (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه خوانند. (منتهی الارب). آنرا میک نیز خوانند و به تازی جرادالبحر وبهندی جهنکه گویند. (جهانگیری). عرب جرادالبحر و شیرازیان میگو بفتح میم خوانند و نمک سود خشک آنرا خورند و با برنج و روغن نیز پزند. (آنندراج). نوع من السمک و یسمی الروبیان، کذا نقلوه فلاوجه لتغلیطه. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ملخ دریائی است و آنرا جرادالبحر خوانند و این دو نوع است کوچک و بزرگ و بپارسی میک دریائی خوانند و ماهی روبیان خوانند و اگرچه صاحب جامع یک قول آورده است که بلغت اهل شام نوعی از بابونه است و قول دیگر آورده است که آن بهار است آن هر دو قول خلاف است. آنچه محقق است گفته شد و طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر است. بهترین آن تازه بود. منفعت وی آنست که باه را قوه دهد و زیاده کند و طبع را نرم کند و گویند غذاء صالح دهد اما اصح آنست باه را زیاده کند و خلطی غلیظ و بد در وی حاصل شود و نمک سود آن مولد سودا بود و مصلح آن روغن بادام بود و بدل آن روبیا (؟) و باقی منفعت در روبیان گفته شود. (اختیارات بدیعی). قمرون. فرنیط. فریدس. جرادالبحر. زلعتان. استقوز. ابن البیطار گوید: به کلمه اربیان معنی ملخ (جراد) نیز داده اند یا بهتر جرادالبحر و آنرا روبیان نیز گویند. و هم او در کلمه روبیان گوید نوعی ماهی دریاست که آنرا فرندس نامند و در مصر و در اندلس آنرا قمرون خوانند و گوید که رازی در حاوی میگوید که جالینوس در کتاب ’التریاق الی قیصر’ آورده است که روبیان غده های سخت را نرم کند و تیر و پیکان و تریشه ها را از گوشت برآرد و حب القرع را دفع کند و لکلرک مترجم ابن البیطار آنرا به امار ترجمه کرده است و بگمان ما او مشتبه است چه روبیان و میگو و جرادالبحر نام حیوانیست دریائی به اندازۀ ملخی که آنرا نمک سود کرده تر و خشک خورند و درجنوب ایران آنرا با پلو مخلوط کنند و امار حیوانی دریائی دیگر است بزرگ جثه. رجوع به سرطان بحری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت ژند و پاژند بام خانه را گویند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتیاغ
تصویر ارتیاغ
خواستن، شکارجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخقیات
تصویر اخقیات
جمع اخقیه منسوب به اخق و علم اخق است قطعات و نوشته های اخقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیاب
تصویر ارزیاب
کسیکه ارزش هر چیزیرا تعیین کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیافت
تصویر ارزیافت
نتیجه ای که از ارزیابی بدست آمده، مانند ارزش خانه وملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیات
تصویر احتیات
جمع احتیال
فرهنگ لغت هوشیار
پایندگی ها، جمع ابدیه جاودانیها پایندگیها، عقول و نفوس مجرد را از جهت آنکه در معرض فنا و زوال و کون و فساد نیستند ابدیات نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضیات
تصویر ارضیات
موریانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنبیات
تصویر ارنبیات
خرگوشیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاع
تصویر ارتیاع
هراسیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربیات
تصویر جربیات
راسته کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، دو مصراع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مربیه، همبک ها ریچارها، جمع مربیه، ارمگان ها پرورندگان جمع مربیه: مربیات: دویست و هفتاد من. . ، جمع مربیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادبیات
تصویر ادبیات
دانشهای متعلق بادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، خانه ها، سخنان منظوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
((اَ یا اُ))
میگو، بابونه سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادبیات
تصویر ادبیات
((اَ دَ یّ))
آثار ادبی، علوم ادبی
ادبیات تطبیقی: مطالعه ادبیات به شیوه فرامرزی
ادبیات کلاسیک: مجموعه آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی
ادبیات شفاهی: مجموعه آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها، افسانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادبیات
تصویر ادبیات
فرهنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
ادب، داستان، رمان، شعر، فرهنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زمین شناسی
دیکشنری اردو به فارسی