ترجمه ارضیات به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با ارضیات
فرضیات
فرضیات
جمع فرضیه، انگاره ها گمانه ها مونث فرضی، حدس تقدیر، فرضی در باب موضوعی ممکن یا غیر ممکن که از آن نتیجه ای گیرند، جمع فرضیات
فرهنگ لغت هوشیار
اربیات
اربیات
جَمعِ واژۀ اُربیه، بمعنی بیغولۀ ران. - فتق الاربیات، فتق بیغولۀ ران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
فرضیات
فرضیات
واجبات. اموری که عمل به آنها فرض و واجب است. فرائض. رجوع به فرائض شود، جَمعِ واژۀ فرضیه. حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرضیه شود
لغت نامه دهخدا
مرضیات
مرضیات
جَمعِ واژۀ مرضیه. چیزهای مطبوع و پسندیده. پسندیدها. رجوع به مرضیه شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.