جدول جو
جدول جو

معنی اربح - جستجوی لغت در جدول جو

اربح(اَ بَ)
سودآورتر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارجح
تصویر ارجح
برتر، بهتر، خوب تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اربع
تصویر اربع
اربعه، چهارگانه مثلاً عناصر اربعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقبح
تصویر اقبح
قبیح تر، زشت تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارباح
تصویر ارباح
ربح ها، نزول ها، بهره ها، نفع ها، سود ها، جمع واژۀ ربح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ / بِ)
این کلمه درلاهیجان نام دیوس پیرس لوتوس است و در کوه درفک همین نام دارد و در نور آنرا کهلو گویند. و در شهرستان گرگان بنام اندی خرما مشهوراست. و خرما هندو و خرما هندی و بتصحیف خرمندی نیز خوانده میشود. میوۀ آن با آنکه گس است برای شیرینی که دارد مردم جنگلی و نیز شهری خورند و نیز شیره ای از آن پزند و آنچه که در شهرها اهلی شده است همین أربۀ جنگلی است که با دیوس پیرس کاکی ژاپنی پیوند شده است. رجوع به کلهو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ بَ)
نام شهریست بمغرب از اعمال زاب و آن بزرگترین شهر زاب است وگویند در حوالی آن 360 قریه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِبْ بَ)
جمع واژۀ ربّه، بمعنی جماعت کثیر و گیاهیست.
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
حاجت. نیاز.
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
زیرکی.
لغت نامه دهخدا
(اَ با)
زیادتر. زیاده. افزون: و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم ان تکون امهٌ هی اربی من امه انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمه ماکنتم فیه تختلفون. (قرآن 92/16) ، و نباشید مانند آنکه گسیخت رشتۀ خود را از پس توانائی، میگیرید سوگندهای خودتان را بخیانت میان شما که باشد گروهی که آن گروه افزون از گروهی، جز این نیست می آزماید شما را خدا به آن و تا روشن کند برای شما روز رستخیز آنچه را بودید در آن اختلاف میکردید. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 285)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رن علیا، از ناحیۀ ریبوویلّه، دارای 3976 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ با)
سختی. سختی زمانه، اربیکاک از امری، بازایستادن از کاری
لغت نامه دهخدا
(اَ بو / اَ بَ / بُ)
تصحیفی و لحنی از امرود (در رامسر و شهسوار و لاهیجان). میوه ایست که آنرا امرود گویند. (برهان قاطع). کمثری. و رجوع به اربودار وامرود شود، بلا. داهیه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تربح
تصویر تربح
بهره خواهی سرگشته گردیدن، تحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروح
تصویر اروح
گشاده گام: کسی که گشاد گشاد راه میرود گشاد فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربی
تصویر اربی
زیاده، زیادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربع
تصویر اربع
چهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربص
تصویر اربص
رنگارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربش
تصویر اربش
رنگارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
در درفک و شیر کوه یک نوع پیرو را گویند، در منجیل یکنوع ارس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربد
تصویر اربد
مار زنگوله دار، شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباح
تصویر ارباح
بهره پردازی بهره پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصبح
تصویر اصبح
زیبا روی تر، صبیح تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقبح
تصویر اقبح
زشت تر، قبیح تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجح
تصویر ارجح
رحجان، راجع تر، افضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربح
تصویر عربح
سگ شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربح
تصویر مربح
((مُ رَ بِّ))
سود ده، نفع بخش، پرسود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابح
تصویر رابح
((بِ))
سودبخش، سودآور، نافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصبح
تصویر اصبح
((اَ بَ))
خوب رو، زیبارو، مویی که سفید مایل به سرخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقبح
تصویر اقبح
((اَ بَ))
قبیح تر، زشت تر، نازیباتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اربع
تصویر اربع
((اَ بَ))
چهار، چهار زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجح
تصویر ارجح
((اَ جَ))
بهتر، خوب تر، فزون تر، برتر
فرهنگ فارسی معین