جدول جو
جدول جو

معنی اصبح

اصبح((اَ بَ))
خوب رو، زیبارو، مویی که سفید مایل به سرخ باشد
تصویری از اصبح
تصویر اصبح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اصبح

اصبح

اصبح
صبیح تر. زیباروی تر:انا املح منه و اخی یوسف اصبح منی. (حدیث).
لغت نامه دهخدا

اصبح

اصبح
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 28 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 12 هزارگزی خاور راه آهن واقع است. منطقۀ دشت گرمسیر مالاریائی و سکنۀ آن 180 تن است که شیعه اند و به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است... زیارتگاهی بنام عباس در این آبادی وجود دارد. ساکنان از طایفۀ سرخه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

اصبح

اصبح
حارث بن عوف بن مالک بن زید بن شداد ذرعه (کذا)... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمۀ اربعه بود. و رجوع به انساب سمعانی، و حارث و امام مالک بن انس و مالک بن انس شود
لغت نامه دهخدا

اصبغ

اصبغ
تندابه ای بزرگ (تندابه سیل) لور بزرگ (لور سیل) گوسپند سپیده دم، گل و لای، اسپ پیشانی سپید، مرغ دم سیاه
فرهنگ لغت هوشیار