نکوهیده یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوار و مذموم یافتن: اذمام امری، نکوهیده یافتن آن. اتیته فأذممته، یعنی یافتم او را نکوهیده، قاره ای بسماوه که از آنجا سنگ آسیا برند. (معجم البلدان)
نکوهیده یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوار و مذموم یافتن: اذمام امری، نکوهیده یافتن آن. اتیته فأذممته، یعنی یافتم او را نکوهیده، قاره ای بسماوه که از آنجا سنگ آسیا برند. (معجم البلدان)
اذکاء نار، برافروختن آتش را. (منتهی الارب). تیز کردن آتش و چراغ را. (تاج المصادر بیهقی). روشن کردن آتش. برکردن چراغ، خوار داشتن. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث) (مؤید الفضلاء). تذلیل. ذلیل کردن. اقماع. (تاج المصادر بیهقی) :5 ابوعلی را باکرام و احترام تمام بجرجانیه بردند و خوارزمشاه را در لباس اذلال و کسوت نکال بر مرکبی بستند و بجرجانیه رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 161). و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده... (جهانگشای جوینی). با خاندان خوارزمشاهیه و سلجوقیه... چه مایه اذلال رفت. (رشیدی). گفت بعد عزّت این اذلال چیست گفت آن داد است و اینت داوری است. مولوی. ، اذلال کسی، خوار یافتن اورا، خداوند یاران خوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). صاحب یاران خوار گردیدن. (منتهی الارب). صاحب یاران خوار و ذلیل شدن، نرم گردانیدن. رام کردن. - اذلال بعیر صعب، رام کردن شتر سرکش را به برکشیدن کنه ها را از او. برکشیدن کنه از شتر سرکش تا لذّت یابد و انس و الفت گیرد. (منتهی الارب). ، اخلاق دیباجه. آب رو ریختن
اذکاء نار، برافروختن آتش را. (منتهی الارب). تیز کردن آتش و چراغ را. (تاج المصادر بیهقی). روشن کردن آتش. برکردن چراغ، خوار داشتن. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث) (مؤید الفضلاء). تذلیل. ذلیل کردن. اقماع. (تاج المصادر بیهقی) :5 ابوعلی را باکرام و احترام تمام بجرجانیه بردند و خوارزمشاه را در لباس اذلال و کسوت نکال بر مرکبی بستند و بجرجانیه رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 161). و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده... (جهانگشای جوینی). با خاندان خوارزمشاهیه و سلجوقیه... چه مایه اذلال رفت. (رشیدی). گفت بعد عزّت این اذلال چیست گفت آن داد است و اینت داوری است. مولوی. ، اذلال کسی، خوار یافتن اورا، خداوند یاران خوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). صاحب یاران خوار گردیدن. (منتهی الارب). صاحب یاران خوار و ذلیل شدن، نرم گردانیدن. رام کردن. - اذلال بعیر صعب، رام کردن شتر سرکش را به برکشیدن کنه ها را از او. برکشیدن کنه از شتر سرکش تا لذّت یابد و انس و الفت گیرد. (منتهی الارب). ، اخلاق دیباجه. آب رو ریختن
نابینا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کور کردن. (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: حبک الشی ٔ یعمی و یصم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یعنی حب تو چیزی را کور و کر می گرداند ترا. (آنندراج). و بیت زیر در این معنی است: و عین الرضا عن کل عیب کلیله کما ان عین السخط تبدی المساویا. (از منتهی الارب). والحدیث ذووجهین. (منتهی الارب).
نابینا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کور کردن. (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: حبک الشی ٔ یعمی و یصم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یعنی حب تو چیزی را کور و کر می گرداند ترا. (آنندراج). و بیت زیر در این معنی است: و عین الرضا عن کل عیب کلیله کما ان عین السخط تبدی المساویا. (از منتهی الارب). والحدیث ذووجهین. (منتهی الارب).
رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه. (منتهی الارب). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن. (آنندراج). رسانیدن تیر را بصید و آنرا معاینه کشتن، یقال: رمی الصید فأصماه. (ناظم الاطباء). اصماء شکارچی شکار را، تیر انداختن بسوی آن و کشتن آنرا جابجا در حالی که می بیند آنرا. (از قطر المحیط). بچشم دیدار صید را بکشتن. (تاج المصادر بیهقی). بچشم دیدن کشتن صید را. (زوزنی).
رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه. (منتهی الارب). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن. (آنندراج). رسانیدن تیر را بصید و آنرا معاینه کشتن، یقال: رمی الصید فأصماه. (ناظم الاطباء). اصماء شکارچی شکار را، تیر انداختن بسوی آن و کشتن آنرا جابجا در حالی که می بیند آنرا. (از قطر المحیط). بچشم دیدار صید را بکشتن. (تاج المصادر بیهقی). بچشم دیدن کشتن صید را. (زوزنی).