جدول جو
جدول جو

معنی اذراب - جستجوی لغت در جدول جو

اذراب
(اَ)
جمع واژۀ ذرب، بمعنی بدزبانی
لغت نامه دهخدا
اذراب
(مَ / مِ)
تیز کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
اذراب
تیزکردن باز شدن زبان، جمع ذرب، بد زبانی ها
تصویری از اذراب
تصویر اذراب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعراب
تصویر اعراب
آشکار و روشن ساختن، فصیح سخن گفتن، درست بیان کردن، کلمۀ عجمی را عربی کردن، حرکات حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغراب
تصویر اغراب
چیز نو و غریب آوردن، مطلب شگفت آور و تازه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذناب
تصویر اذناب
افراد فرودست، اطراف، کناره ها، بندگان، خادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
ذهب ها، زرها، زرده های تخم مرغ، جمع واژۀ ذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
ترب ها، هم سالان، همزادان، جمع واژۀ ترب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضراب
تصویر اضراب
در بدیع اعراض از ماقبل و توجه به ما بعد با استعمال لفظ بل، مانند، برای مثال ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، عارضش باغی دهانش غنچه ای / بل بهشتی در میانش کوثری
اقامت کردن، مقیم شدن در یک جا، سر فرو افکندن و خاموش شدن، اعراض کردن، روگردانیدن، برگشتن از کسی، روی گردانیدن از چیزی پس از آنکه به آن روی آورده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطراب
تصویر اطراب
به طرب آوردن، به طرب درآوردن کسی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
اعرابی، عرب ها، تازیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
آشکار کردن، روشن گردانیدن، اصلاح کردن، نیکو ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراب
تصویر ایراب
رسیدن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراب
تصویر اوراب
جمع ورب، کنام ها (خانه های وحوش)، نخجیران
فرهنگ لغت هوشیار
شگفت آوری در سخن، دور رفتن، بسیار خندیدن، نو آوری شگفت آوردن، تازه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراب
تصویر اقراب
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کارایست (اعتصاب)، رویگردانی، خاموش ماندن، تخم کشی، برف زدن، دستور زدن دادن، دل نهادن، پخته شدن روی گردانیدن رخ تافتن روی بر گاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
همسالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراب
تصویر اخراب
خراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثراب
تصویر اثراب
نکوهش وسرزنش کردن کسی را بر گناهی که کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطراب
تصویر اطراب
جمع طرب، فرح، حزن، حرکت وشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احراب
تصویر احراب
تاراجاندن، جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گناه کردن، جمع ذنب، پارسی تازی گشته ذنب ها دم ها، سپس روندگان، جمع ذنب. دمها دنبالها، بندگان و کنیزکان و لواحق حواشی و خدم، سپس روندگان. یا اذناب ناس. مردم کم پایه مردمان حقیر عوام الناس سفله مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذراع
تصویر اذراع
آزمندی، پرگویی، گزافکاری، هراشیدن (قی کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذراء
تصویر اذراء
وا داشتن، اشک ریزی، خاک انگیزی، آزمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراب
تصویر اسراب
روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشراب
تصویر اشراب
دروغ بر بستن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
جمع ترب، همسالان، همزادان، دوشیزگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
((اِ))
بردن، دور کردن، جاری ساختن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذناب
تصویر اذناب
جمع ذنب، دم ها، دنبال ها، بندگان، کنیزکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراب
تصویر اطراب
((اِ))
کسی را به طرب آوردن، سرود گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اضراب
تصویر اضراب
((اِ))
روی گردانیدن، رخ تافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغراب
تصویر اغراب
((اِ))
شگفت آوردن، تازه گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
تازیان
فرهنگ واژه فارسی سره