جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اطراب

اطراب

اطراب
بطرب آوردن. (از اقرب الموارد) (مجمل اللغه) (زوزنی). بطرب درآوردن. (تاج المصادر بیهقی). در طرب آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشادی آوردن. شاد گردانیدن. تطریب. تطرب. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به دو مصدر مذکور شود، از راه پراکنده شدن شتران و فروگذاشتن جاده. (از اقرب الموارد). متفرق رفتن شتران به راهها و گذاشتن راه راست را. (ناظم الاطباء). پراکنده شدن شتران به راهها و گذاشتن راه راست را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بر هم نشستن پر مرغ، یقال: اطرق جناح الطیر، یعنی بر هم نشست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر هم پیچیده شدن پر مرغ. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن بعض شب بر بعض، بر هم نشستن برخی از جانب زمین بر برخی، اطراق حوض، فروافتادن سرگین و پشکل در آن و درآمیختن آن با آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اطراب

اطراب
بصیغۀ جمع، نقاوۀ ریاحین. (از اقرب الموارد). خیار و برگزیدۀ ریاحین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ طَرَق، بمعنی خمیدگی مشک. (از اقرب الموارد). رجوع به طَرَق شود، جَمعِ واژۀ طَرْق، بمعنی آبی که شتر در آن فرورود و در آن بشاشد. (از اقرب الموارد). رجوع به طَرْق شود، جَمعِ واژۀ طِرْق، بمعنی دام و پیه و قوه. (از اقرب الموارد). رجوع به طِرْق شود.
- اطراق شکم، قسمتهایی که بر هم نشینند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا