جدول جو
جدول جو

معنی ادهی - جستجوی لغت در جدول جو

ادهی
(اَ ها)
نعت تفضیلی از داهی. داهی تر. زیرکتر. زیرکتر در معاد و معاش.
- امثال:
ادهی من قس ّ (ابن ساعده الایادی).
ادهی من قیس بن زهیر.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادهم
تصویر ادهم
(پسرانه)
سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادنی
تصویر ادنی
پایین تر، برای مثال ندارد خویشتن را در مضیقی / ز نااهلی اگر ادنی نشیند (ابن یمین - ۳۷۳) کمترین، پایین ترین، ضعیف تر، پست تر، زبون تر، افتاده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه رنگ (اسب)، کنایه از اسب، کنایه از سیاه، تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهی
تصویر انهی
انها، رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهی
تصویر بدهی
پولی که باید به دیگری پرداخت شود، قرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، هوشیار، باهوش، دانا، تیزفهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهی
تصویر الهی
خدایی، خداشناس
ای خدای من، خدایا، امیدوارم مثلاً الهی موفق شوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهی
تصویر اشهی
خوش مزه تر، لذت بخش تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ دهی، شئون. امور: بلعمی... و بوطیب مصعبی... هردو یگانه روزگار بودند در همه ادوات فضل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 700). وی را (مسعود) دیده اند از بزرگی و شهامت و تفرد وی در همه ادوات سیاست و ریاست او واقف گشته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 570). چنین کوشک نشان ندهند هیچ جای و هیچ پادشاه چنین بنا نفرمود و همه بدانش و هندسۀ خویش ساخت و خطهای او کشید (مسعود) بدست عالی خویش که در چنین ادوات خصوصاً در هندسه آیتی بود. رضی اﷲ عنه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 508)، (اصطلاح منطق) حروف معانی. رباطات. و رجوع به اداه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکهی
تصویر اکهی
گجنده دهن، بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدی
تصویر اهدی
راهدان تر راهبرتر رهدان تر
فرهنگ لغت هوشیار
خدایی منسوب به اله خدایی: تاء یید الهی توفیق الهی. یا حکمت الهی یا علم الهی. دانش برین خدا شناسی یزدان شناخت حکمت الهی نزد قدما یکی از شعب ما بعد الطبیعه در معرفت واجب و عقول و نفوس. (ندا) ای خدای من، خدای من، خدایا، الهی مرا تمتع دنیایی هیچ چیز باقی نمانده است. توضیح هم در دعا و هم در نفرین استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهی
تصویر انهی
نهی کننده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهی
تصویر بدهی
پول یا کالائی که از دیگری قرض گرفته شده و باید به او بدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهر
تصویر ادهر
جمع دهر، زمانه ها روزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی ادبی ادبیک منسوب به ادب آنچه پیوستگی و ارتباط با ادب داشته باشد نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و درباره ادبیات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه و تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهس
تصویر ادهس
سرخرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهی
تصویر اجهی
بی آسمانه (آسمانه سقف) بی تاک
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک تر، زبون تر، پست تر فرومایه تر نزدیکتر اقرب قریب تر مقابل اقصی، زبون تر پست تر فرومایه تر ارذل خسیس تر کمتر کمترین فروتر پایین تر اسفل مقابل اعلی. مونث: دنیا، جمع ادانی. یا عذاب ادنی. عذاب این جهانی. یا علم ادنی. علم طبیعی. یا فلسفه ادنی. فلسفه طبیعی فلسفه اسفل مقابل مابعد الطبیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهی
تصویر اشهی
آرزودارنده تر، مرغوبتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهی
تصویر ابهی
((اَ ها))
روشن تر، درخشان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
((اَ هَ))
سیاه رنگ، خاکستری، آثار نو، آثار کهنه و پوسیده، بند، قید، اسب سیاه، اسب تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادنی
تصویر ادنی
((اَ نا))
نزدیک تر، اقرب، زبون تر، پست تر، مفرد ادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادبی
تصویر ادبی
نوشته ای که موضوع و سبک آن ادبی باشد، نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و درباره ادبیات باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشهی
تصویر اشهی
((اَ ها))
دلخواه تر مرغوبتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهی
تصویر الهی
((اِ لا))
الاهی، منسوب به الله، خدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهی
تصویر بدهی
آنچه بدهکار باید به بستانکار بپردازد، قرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، باهوش، جمع دهات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادبی
تصویر ادبی
فرهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکهی
تصویر اکهی
بد دل، گنده دهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الهی
تصویر الهی
خدایا، خدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدهی
تصویر بدهی
دین، قرض
فرهنگ واژه فارسی سره