- ادهم
- سیاه و تیره گون
معنی ادهم - جستجوی لغت در جدول جو
- ادهم (پسرانه)
- سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد
- ادهم
- سیاه رنگ (اسب)، کنایه از اسب، کنایه از سیاه، تاریک
- ادهم ((اَ هَ))
- سیاه رنگ، خاکستری، آثار نو، آثار کهنه و پوسیده، بند، قید، اسب سیاه، اسب تندرو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آگنده میان پر گنگ
تیره گون دستار سیاه
جمع ادهم، سپه اسپان
چرم و پوست
سرخرنگ
جمع دهر، زمانه ها روزگاران
اندوهاندن
پاره پوست، پشت پوست
سیه چرده، تو دماغی، سیاه بینی، اسب دیزه
خیره چشم، کند زبان
داناتر، فهمیده تر
خیره چشم، کند زبان
ای بار خدای خ
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷) ، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
چرم دباغی شده، پوست خوشبوی سرخ رنگ، روی زمین، سفره غذا
برجسته ترین
عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار
ضرورتر، مهمتر
آنچه یا آنکه در مرتبۀ ده قرار دارد
مهم تر، اهمیت دارتر، کار سخت تر و ضروری تر
غار، درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، برگ بو، دهمست، دهمشت
واحد اندازه گیری مقاومت الکتریکی. از نام گئورک اهم فیزیک دان معروف آلمانی (۱۷۸۷ی۱۸۵۴) گرفته شده
Tenth, Tenthly
десятый , десятым
zehnte, zehntens