دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
روان با شوکت و حشمت. خرامیده به نشاط. (ناظم الاطباء). به نشاط خرامیده و به خوشحالی راه رفته. (برهان) (آنندراج) : امراح، شادمانه گردانیدن. دنیده گردانیدن. (المصادر زوزنی). رجوع به دنیدن و دنان شود، خوشحال و مسرور. (ناظم الاطباء)
روان با شوکت و حشمت. خرامیده به نشاط. (ناظم الاطباء). به نشاط خرامیده و به خوشحالی راه رفته. (برهان) (آنندراج) : امراح، شادمانه گردانیدن. دنیده گردانیدن. (المصادر زوزنی). رجوع به دنیدن و دنان شود، خوشحال و مسرور. (ناظم الاطباء)
آدینده. قوس قزح. رجوع به آدینده شود، پس. (غیاث اللغات). و تکون للمفاجاهو لغیرها. (منتهی الارب). ناگاه. (غیاث اللغات) ، و قد تکون زائده نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27) ، ای حتی اتوا. (منتهی الارب)
آدینده. قوس قزح. رجوع به آدینده شود، پس. (غیاث اللغات). و تکون للمفاجاهو لغیرها. (منتهی الارب). ناگاه. (غیاث اللغات) ، و قد تکون زائده نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27) ، ای حتی اتوا. (منتهی الارب)
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده