جدول جو
جدول جو

معنی ادغال - جستجوی لغت در جدول جو

ادغال
(اَ)
جمع واژۀ دغل. فسادها. تباهیها.
لغت نامه دهخدا
ادغال
(فَ مامْ بَ)
در جای درخت ناک درآمدن و پنهان شدن در وی.
لغت نامه دهخدا
ادغال
جمع دغل، فسادها، تباهیها
تصویری از ادغال
تصویر ادغال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشغال
تصویر اشغال
شغل ها، کارها، پیشه ها، جمع واژۀ شغل
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع آن است که شاعر قبل از آوردن قافیه مقصود خود را بیان کرده باشد و بعد برای تمام کردن شعر کلمه ای بیاورد که زائد به نظر آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادلال
تصویر ادلال
فخر فروشی کردن، ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی، به کار گرفتن، کسی را به کار وا داشتن، جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت، مشغول مثلاً خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن، در علم زبانشناسی ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن مانند «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
داخل کردن، به درون بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انغال
تصویر انغال
تباهی پراکنی سخن چینی تباهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایغال
تصویر ایغال
تند راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وغل، ناخواندگان خود مهمانان، پناهگاه ها، سست کاران، به خود بندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امغال
تصویر امغال
شیر به شیر زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازغال
تصویر ازغال
آب ریختن آبگونه ریختن، دانه رسانیدن، خون جهیدن، شیردادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رغل، سبزی ترشی ها درجای خودنهادن، بچه شیردادن، گمراه شدن، ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
در هم شدن، مدغم، در بردن حرفی درحرفی
فرهنگ لغت هوشیار
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
روسی پتو، جاجیم (در آن خواب افزار پیچند) پتو مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آنرا در آن بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
درآوردن، بدرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغالی
تصویر ادغالی
پیچمالی: گروهی بوده اند راهزن که دستارآشفته بر سر می پیچدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایغال
تصویر ایغال
دور رفتن، به دور جای شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
مشغول ساختن، جایی را تصرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادخال
تصویر ادخال
((اِ))
درآوردن، داخل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
((اِ))
در هم فشردن و فرو بردن دو چیز، حرفی را در حرف دیگر آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیال
تصویر ادیال
پتو، مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آن را در آن بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
یکپارچه کردن، یکی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Consolidation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
Occupation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолидация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
оккупация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Konsolidierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
Besatzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолідація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
окупація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشغال
تصویر اشغال
okupacja
دیکشنری فارسی به لهستانی