جدول جو
جدول جو

معنی ادیال

ادیال
پتو، مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آن را در آن بندند
تصویری از ادیال
تصویر ادیال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ادیال

ادیال

ادیال
روسی پتو، جاجیم (در آن خواب افزار پیچند) پتو مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آنرا در آن بندند
فرهنگ لغت هوشیار

ادیال

ادیال
در درشکه، لیس. پردۀ چرمین درشکه و جز آن که بر روی پایها کشند حفظ از سرما یا برف و باران را
لغت نامه دهخدا

اذیال

اذیال
جمع ذیل، دامن ها، جمع ذیل دامنها: (سلطان... به خواجه حواله کرد... چنانکه از هیچ جانب غبار آزادی بر اذیان ننشست) (سلجوقنامه ظهیری) یا اذیان ناس. طبقه پست از مردم اذناب ناس سپس روندگان پس ماندگان مقابل نواصی
اذیال
فرهنگ لغت هوشیار

ادلال

ادلال
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار