جدول جو
جدول جو

معنی ادعام - جستجوی لغت در جدول جو

ادعام
(فَ)
تکیه کردن بر دعامه. (تاج المصادر بیهقی). یا عام است. و دعامه ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (آنندراج). تکیه کردن برستون. ستون برنهادن. بر چیزی تکیه کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انعام
تصویر انعام
چارپایان، ستور چرنده، جمع واژۀ نعم
ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطعام
تصویر اطعام
طعام دادن، خوراک دادن، خورانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعدام
تصویر اعدام
کشتن کسی به عنوان مجازات، نیست کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری، بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن، در علم زبانشناسی ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن مانند «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارعام
تصویر ارعام
نزاریدن گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعام
تصویر ازعام
امیدوارشدن، فرمانبرداری، آزمندکردن، جور در آمدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطعام
تصویر اطعام
خورانیدن کسی را، طعام دادن، سور دادن، بغذا واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدام
تصویر اعدام
نیست گردانیدن، کشتن، نیست کردن، معدوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، افزودن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
در هم شدن، مدغم، در بردن حرفی درحرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادمام
تصویر ادمام
زشتکاری بدکاری فرزند زشت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهام
تصویر ادهام
اندوهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دعث، مانده ظب ها گنده آب ها، کینه ها دشمنی ها به جاگذاشتن، برگزیدن، دزدی، به دور دست رفتن، دوراندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعاص
تصویر ادعاص
جمع دعص، پشته های ریگ گرمازدگی کشتن کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اَ))
جمع نعم، چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اِ))
نعمت بخشیدن، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعدام
تصویر اعدام
((اَ))
جمع عدم، نیست ها، نیستی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطعام
تصویر اطعام
((اِ))
غذا دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعدام
تصویر اعدام
((اِ))
نیست کردن، نابود گردانیدن، تهیدست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادعاء
تصویر ادعاء
((اِ دِّ))
دعوی کردن، مدعی شدن، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار، آرزو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
((اِ))
در هم فشردن و فرو بردن دو چیز، حرفی را در حرف دیگر آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعدام
تصویر اعدام
جان ستاندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
یکپارچه کردن، یکی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Consolidation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолидация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
Konsolidierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
консолідація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
konsolidacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
合并
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ادغام
تصویر ادغام
consolidación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی