بهبود یافتن. از بیماری به شدن، فراخ، مرد که دندان ندارد. آنکه دندان او ریزیده باشد. آنکه دندان ندارد. (مهذب الاسماء). دندان ریزیده. (تاج المصادر بیهقی) ، کعب ادرم، آنکه بسبب پیه و گوشت حجم (کذا) آن معلوم نشود. (منتهی الارب). آنکه شتالنگ وی پنهان بود ازبسیاری گوشت. از فربهی قاب پا نمودار نشده. آنکه کعب او پوشیده باشد بگوشت. آنکه بژول وی پنهان بود از گوشت. (تاج المصادر بیهقی). ج، درم، الأدرم من العراقیب، الذی عظمت ابرته. (منتهی الارب)
بهبود یافتن. از بیماری به شدن، فراخ، مرد که دندان ندارد. آنکه دندان او ریزیده باشد. آنکه دندان ندارد. (مهذب الاسماء). دندان ریزیده. (تاج المصادر بیهقی) ، کعب ادرم، آنکه بسبب پیه و گوشت حجم (کذا) آن معلوم نشود. (منتهی الارب). آنکه شتالنگ وی پنهان بود ازبسیاری گوشت. از فربهی قاب پا نمودار نشده. آنکه کعب او پوشیده باشد بگوشت. آنکه بژول وی پنهان بود از گوشت. (تاج المصادر بیهقی). ج، دُرم، الأدرم من العراقیب، الذی عظمت ابرته. (منتهی الارب)
بطور خود یا بشتاب رفتن شتر. ادرعفاف، زینی که نمدزین او دو نیم بود: میان زینش پالان کرده دردم بیک ضربت دو نیمه زد چو ادرم. نزاری قهستانی (از جهانگیری). و بیت ذیل از اسدی دربعض فرهنگها دیده شده است. و معنی آن بر ما روشن نیست: چنان باشنه حمله کرد ادهمش که در جمله خون شد خوی از ادرمش. و رجوع به آدرم و ادرام و ادرامکش و ادرمکش شود
بطور خود یا بشتاب رفتن شتر. ادرعفاف، زینی که نمدزین او دو نیم بود: میان زینش پالان کرده دردم بیک ضربت دو نیمه زد چو ادرم. نزاری قهستانی (از جهانگیری). و بیت ذیل از اسدی دربعض فرهنگها دیده شده است. و معنی آن بر ما روشن نیست: چنان باشنه حمله کرد ادهمش که در جمله خون شد خوی از ادرمش. و رجوع به آدرم و ادرام و ادرامکش و ادرمکش شود