جدول جو
جدول جو

معنی ادراج - جستجوی لغت در جدول جو

ادراج
پیوستگی، اتصال،
درج کردن، نوشتن
تصویری از ادراج
تصویر ادراج
فرهنگ فارسی عمید
ادراج
درج ها، صندوقچه ها، جمع واژۀ درج
تصویری از ادراج
تصویر ادراج
فرهنگ فارسی عمید
ادراج
درنوردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیچیدن. درهم پیچیدن.
- ادراج کتاب، درنوردیدن نامه را.
، بی گیاه شدن حوالی آب کسی را، ادراع شهر،تجاوز کردن نیمۀ ماه را، داخل کردن شراک نعل را بدست خود از جانب پاشنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ادراج(اَ)
جمع واژۀ درج، بمعنی دوکدان و طبلۀ زنان که پیرایه و جواهر در وی نهند، پوشیدن زره آهن. زره آهنین پوشیدن: و چون آن شیر از ادّراع پوشش جنگ پلنگ رنگ شد و در ضرب پردۀ مخالف تیزآهنگ... (جهانگشای جوینی) ، درّاعه یا مدرعه پوشیدن. پوشیدن زن پیراهن را. پیراهن پوشیدن زن، ادراع در لیل، داخل کردن در تاریکی شب. داخل شدن در تاریکی شب سیرکنان
لغت نامه دهخدا
ادراج
در نور دیدن پیچیدن، چهار خانه کردن، جمع درج، دوکدان ها داخل کردن در بردن، در نوردیدن پیچیدن: ادراج کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
ادراج((اِ))
داخل کردن، درنوردیدن، پیچیدن
تصویری از ادراج
تصویر ادراج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانند این بیت، برای مثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهمیدن، قوۀ درک و فهم، دستیابی به چیزی، رسیدن، برداشت محصول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندراج
تصویر اندراج
داخل شدن، وارد شدن، درآمدن، درآمدن در ضمن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابراج
تصویر ابراج
برج ها، ساختمانهای بلند، قلعه ها، جمع واژۀ برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
بیرون کردن کسی از محل کارش، بیرون کردن، کسی که از جایی بیرون شده باشد، اخراج شده، هزینه، خرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادرار
تصویر ادرار
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
وظیفه، مستمری، مقرری، ریختن
فرهنگ فارسی عمید
در پرده داشتن، استوار شدن، باریکمانی، خلاندن، در جامه پیچیدن، پرخیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراج
تصویر اندراج
ضروری و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراج
تصویر امراج
گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراج
تصویر افراج
واگشادن آزادی گروگانیک (مشروط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراج
تصویر اسراج
زین بر نهادن، افروختن چراغ گرفتن، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباج
تصویر ادباج
درپیچیدن روشی در سرواد
فرهنگ لغت هوشیار
درک، پی بردن، فهم مارش، دریافت، رسش هم آوای دهش: رسیدن میوه به پختگی و رسیدن کودک به بالندگی وابا در رسیدن به در رسیدن کسی را الحاق وصول، رسیدن کودک به بلوغ و میوه و حاصل گیاه به پختگی، در یافتن فهم کردن بر رسیدن درک کردن، عملی که بواسطه قوای مدرکه انجام میگردد و آن عبارت است از حصول صور اشیا نزد عقل یا نفس ناطقه و یا عبارت از حصول صور مدرکات است نزد مدرک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برج، خوبرویان وشن چهرگان، جمع برج برجها دوازده بخش منطقه البروج، کوشک و قلعه و کرانه قوی قلعه،جمع برج خوبرویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
جمع خرج، خراج بیرون کردن بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حرکت دادن، بیرون آوردن باد و باران از ابر، ونیز بمعنی پیشاب و شاش هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادران
تصویر ادران
چرکینی، خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارداج
تصویر ارداج
چرم سیاه سیه چرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراق
تصویر ادراق
جمع درقه، سپرهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
زره پوشیدن (مردان)، پیرهن پوشیدن (زنان)، جمع درع، زره ها، پیرهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراص
تصویر ادراص
جمع درص، بچه موشان بچه گربگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراج
تصویر ابراج
جمع برج، برج ها، دوازده برج منطقه البروج، کوشک و قلعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
((اِ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادرار
تصویر ادرار
((اِ))
روان ساختن، جاری کردن، وظیفه، مقرری، بول، شاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
((اِ))
بیرون کردن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندراج
تصویر اندراج
((اِ دِ))
داخل شدن، وارد گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخراج
تصویر اخراج
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
یابندگی، پی بردن، دریافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
Conviction, Perception
دیکشنری فارسی به انگلیسی