جدول جو
جدول جو

معنی اخوی - جستجوی لغت در جدول جو

اخوی
برادر، برادرانه
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
فرهنگ فارسی عمید
اخوی(اَ خَ وی ی)
منسوب به أخ و اخت. و اینکه عوام فارسی زبانان آنرا بمعنی برادر گویند غلط است چنانکه ابوی بمعنی پدر
لغت نامه دهخدا
اخوی
برادری
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
فرهنگ لغت هوشیار
اخوی((اَ خَ))
برادر
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
فرهنگ فارسی معین
اخوی
برادر
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
فرهنگ واژه فارسی سره
اخوی
برادر، داداش، کاکا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوی
تصویر ابوی
پدرانه،
پدر مثلاً ابوی من، ابوی شما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادر بودن، برادری، دوستی برادرانه، دوستی خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخفی
تصویر اخفی
خفی تر، پنهان تر، نهان تر، پوشیده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوی
تصویر اقوی
قوی تر، تواناتر، نیرومندتر، محکم تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوه
تصویر اخوه
اخ ها، برادران، جمع واژۀ اخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوین
تصویر اخوین
دو برادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
مربوط به جهان دیگر، آن جهانی
فرهنگ فارسی عمید
محمد بن قاسم ملقب بمحیی الدین متوفی بسال 904 هجری قمری او راست: حاشیه ای بر حاشیۀ سیدشریف بر تجرید و رساله فی الزندیق موسومه بالسیف المشهور. و رجوع به محمد بن قاسم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ وَ)
تثنیۀ اخ. دو برادر.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوی
تصویر اهوی
دوست داشتنی دلخواه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اموی
تصویر اموی
خاندان بنی امیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوی
تصویر اقوی
تواناتر و قویتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوه
تصویر اخوه
برادران، دوستان، همنشینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفی
تصویر اخفی
خفی، پوشیده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوین
تصویر اخوین
دو برادر
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی به کار می رود پدر منسوب به اب پدری، در تداول فارسیان این کلمه را بمعنی پدر بکار برند و ابوی من ابوی تو ابوی او گویند و بدین معنی در بعضی نوشته ها هم بکار رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخقی
تصویر اخقی
منسوب به اخق آنچه مربوط و پیوسته به اخق است، دانشمند اخق اخق دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوف
تصویر اخوف
بسیار ترسان ازدل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اخص از روی اخص، قسمی در هم و شاید درهم اخص (اخصیه) بمعنی در هم قل هو اللهی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
جهان آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوی
تصویر ابوی
((اَ بَ))
پدری، پدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
((اُ خُ وَّ))
برادر شدن، دوست شدن، برادری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخری
تصویر اخری
((اُ را))
دیگر، پسین، آخرت، جهان دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
((اُ رَ))
آن جهانی، منسوب به آخرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوی
تصویر اقوی
((اَ وا))
قوی تر، تواناتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوین
تصویر اخوین
((اَ خَ وَ))
تثنیه اخ، دو برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
آن جهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادری
فرهنگ واژه فارسی سره