جدول جو
جدول جو

معنی اخواص - جستجوی لغت در جدول جو

اخواص
(غَ سَ)
برگ برآوردن، چنانکه خرما. برگ بیاوردن خرما. (تاج المصادر بیهقی). برگ بیرون آوردن خرمابن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخوان
تصویر اخوان
دو برادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
اخت ها، خواهران، جمع واژۀ اخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخلاص
تصویر اخلاص
خلوص نیت، پاک بودن، بی آلایشی، عبادت خداوند با خلوص نیت، در تصوف توجه کامل سالک به خداوند، صدودوازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای چهار آیه، توحید، رها کردن، نجات دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوال
تصویر اخوال
خال ها، دایی ها، برادران مادر، جمع واژۀ خال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
اخ ها، دوستان، سالکان، برادران، جمع واژۀ اخ
فرهنگ فارسی عمید
(غُ لُوو کُ نَنْ دَ / دِ)
خالص کردن. ویژه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ویژه داشتن. بی آمیغ گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
نام محلی است و انواص با نون نیز گفته اند. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تخلص چند تن از شعرای اخیر هندوستان است و یکی از آنان را تألیفی است به اسم پادشاه نامه بنظم فارسی و آن تاریخ شاه عالمگیر است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سورۀ اخلاص، صدودوازدهمین سورۀ قرآن، مکیّه و بقولی مدنیه و آن چهار آیت است، پس از تبت و پیش از فلق. سورۀ قل هواللّه احد:
مدیح او شعرا را چو سوره الاخلاص
سرای او ادبا را چو کعبه الاسلام.
فرخی.
چون کودک دبستان اخلاص و فاتحه
دشنام آن سیاهه زن از بر همی کنم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اِخْ)
خوان. خوان. معرب خوان فارسی. (منتهی الارب). هرچه بر وی طعام خورند. در حدیث است ’: حتی ان ّ اهل الاخوان لیجتمعون’ و روی الخوان
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ پَ رَ)
خوار داشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
جمع واژۀ بوص. بارهای نباتی از نباتات و نوعی از گوسفندان و ستوران، ماری باریک گردن و گردسر
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گرسنه شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
جمع واژۀ اخت. خواهران.
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خوط
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خال، بمعنی برادر مادر و علم لشکر و نقطۀ سیاه که بر اندام بود. (غیاث اللغات) ، ممتلی، الیف. مؤنث: خوثاء
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خداوند بسیار خال یعنی برادر مادر گردیدن. (منتهی الارب). خداوند بسیار خالو شدن. خداوند خال بسیار و کریم گشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِخْ)
جمع واژۀ اخ. برادران. دوستان. برادرخواندگان:
بدان ای پدر کان جوانان من
که هستند همزاد و اخوان من
ز خانه مرا چون بدشت آختند
برهنه بچاهم درانداختند.
شمسی (یوسف و زلیخا).
اخوان بفتح بدین معنی خطاست. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشوار کردن کار بر خصم. (از منتخب از غیاث اللغات). درپیچان نمودن کار بر خصم. یعدی بالباء. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار بر خصم دشخوار فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). درپیچاندن دشمن را درکارش و درآوردن او را در آنچه درنیابد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دو قریه است بفیّوم مصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خص ّ، بمعنی خانه نی و آنکه از چوب مسقف باشد
لغت نامه دهخدا
یکرنگی دوستی راستین، سرگی پاکی، ویژه کرد ویژه داشت راستدینی خداگزینی، پرمغزی در استخوان، پالایش: چربی و روغن خالص کردن، ویژه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخواء
تصویر اخواء
گرسنه شدن، فروافتادن، خانه ویرانی، سپرده ستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
جمع اخت، خواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوال
تصویر اخوال
جمع خال، دایی ها کاکویگان جمع خال دائیان دائیها برادران مادر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاص
تصویر اخلاص
((اِ))
پاک کردن، ویژه کردن، دوستی پاک و بی ریا داشتن، خلوص نیت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
((اَ خَ))
جمع اخت، خواهران، مانندها، شبیه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوال
تصویر اخوال
جمع خال، داییان، دایی ها، برادران مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
((اِ))
جمع اخ، برادران، دوستان، برادرخواندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
((اَ خَ))
تثنیه اخ، دو برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخلاص
تصویر اخلاص
یکرنگی، پاکدلی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارادت، خلوص، صدق
متضاد: ریا، سالوس، ظاهرنمایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صداقت
دیکشنری اردو به فارسی