خلوص نیت، پاک بودن، بی آلایشی، عبادت خداوند با خلوص نیت، در تصوف توجه کامل سالک به خداوند، صدودوازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای چهار آیه، توحید، رها کردن، نجات دادن
خلوص نیت، پاک بودن، بی آلایشی، عبادت خداوند با خلوص نیت، در تصوف توجه کامل سالک به خداوند، صدودوازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای چهار آیه، توحید، رها کردن، نجات دادن
سورۀ اخلاص، صدودوازدهمین سورۀ قرآن، مکیّه و بقولی مدنیه و آن چهار آیت است، پس از تبت و پیش از فلق. سورۀ قل هواللّه احد: مدیح او شعرا را چو سوره الاخلاص سرای او ادبا را چو کعبه الاسلام. فرخی. چون کودک دبستان اخلاص و فاتحه دشنام آن سیاهه زن از بر همی کنم. سوزنی
سورۀ اخلاص، صدودوازدهمین سورۀ قرآن، مکیّه و بقولی مدنیه و آن چهار آیت است، پس از تبت و پیش از فَلَق. سورۀ قل هواللّه احد: مدیح او شعرا را چو سوره الاخلاص سرای او ادبا را چو کعبه الاسلام. فرخی. چون کودک دبستان اخلاص و فاتحه دشنام آن سیاهه زن از بر همی کنم. سوزنی
خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمع واژۀ خلط اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمعِ واژۀ خِلط اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلطِ خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلطِ خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
قسمی درهم و شاید درهم اخلاصیه یعنی درهم قل هواللهی باشد: بدین یک بیت او را صدهزار درم اخلاصی داد. (تاریخ بیهق) ، جمع واژۀ خلف. فرزندان غیرصالح. (غیاث) ، جمع واژۀ خلف. سرهای پستان شتر ماده
قسمی درهم و شاید درهم اخلاصیه یعنی درهم قل هواللهی باشد: بدین یک بیت او را صدهزار درم اخلاصی داد. (تاریخ بیهق) ، جَمعِ واژۀ خَلْف. فرزندان غیرصالح. (غیاث) ، جَمعِ واژۀ خِلف. سرهای پستان شتر ماده
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن