جدول جو
جدول جو

معنی اخفاض - جستجوی لغت در جدول جو

اخفاض
(غَ لَ)
زن را ختنه کردن: اخفضت الجاریه اخفاضاً، ختنه کرد خویشتن را آن جاریه.
لغت نامه دهخدا
اخفاض
تن آسایی
تصویری از اخفاض
تصویر اخفاض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ناامید برگشتن جوینده مانند ناامید برگشتن سپاه از به دست آوردن غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخفار
تصویر اخفار
شکستن عهد وپیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
پستی و پایین افتادگی، به نشیب افتادن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
سم ها، ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان، سمج، سوراخ، گودال، جایی که در کوه یا زیر زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ رفض
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حفض
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فُ)
فرودآمدن.
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ پِ)
بی مراد بازگشتن جوینده. (منتهی الارب). بی نیل مراد بازگشتن. دست از پا درازتر آمدن.
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
سبک حال شدن. سبکبار شدن. (تاج المصادر بیهقی). سبکبار گشتن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خف. سپل های شتران.
لغت نامه دهخدا
(غَ نِ)
اخفاع جوع، افکندن گرسنگی کسی را بر زمین
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
زشت گفتن بی اندازه.
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
شکستن عهد و پیمان را. عهد شکستن: شمس المعالی جواب داد که در شریعت و دین حفاظ و فتوت نقض عهود و اخفار حق وفود حرام است. (ترجمه تاریخ یمینی). عاقبت خذلان کفران نعمت و اخفار ذمت درایشان رسید. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا
(غُ / غِ / غَ نِ)
اخفاد ناقه، بچۀناقص انداختن او. آبستنی نمودن او بی حمل خود را
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ لَ وَ)
اخفات ناقه، بچه زادن وی بروزی که گشن یابد.
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ اَ)
پوشیده داشتن. پنهان داشتن. نهان کردن. پوشیده کردن. نهان داشتن. پنهان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پوشیدن. پوشانیدن. نهفتن، بعیر اخفج، شتر مبتلای به بیماری خفج
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بچرا گذاشتن شتران را در چراگاه. (منتهی الأرب). فروگذاشتن اشتر بی شبان. (تاج المصادر بیهقی) ، ارزنده تر. قیمتی تر. ارجمندتر، بلندقدرتر. اشرف
لغت نامه دهخدا
(اَ خِفْ فا)
جمع واژۀ خفیف. سبکها، شب پرک یعنی روزکور. (آنندراج) :
چشم اخفش بنور چشم فلک
تا نیارد نگاه کردن خوش
بی نظر باد چشم بد بتو شمس
چون در آن شمس دیدۀ اخفش.
سوزنی.
، آنکه پلکهای چشم وی علتی دارد بی درد، شتر که پیش کوهان خرد دارد و دراز نبود. مؤنث: خفشاء. ج، خفش، مرغیست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَرْیْ)
افتاده شدن و به نشیب افتادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به نشیب افتادن. (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). فروداشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بپایین افتادن پس از بلند شدن. (از اقرب الموارد). پست شدن. (فرهنگ فارسی معین). فرونشستن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوفاض
تصویر اوفاض
جمع وفض، شتاب ها، گروه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
به نشیت افتادن، پست شدن، فرو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده داشتن پنهان داشتن نهان کردن پوشانیدن، آشکار کردن باز نمودن، نهان گردیدن پوشیده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفار
تصویر اخفار
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاس
تصویر اخفاس
دریده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
سبکباری سبک کردن خوار کردن سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غنودن، افت ستاره، ناکامی، کم شدن دارایی بی مراد باز گشتن جوینده ماء یوس شدن، غزا کردن و غنیمت نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاک
تصویر اخفاک
پیچک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
((اِ خِ))
پایین آمدن از رتبه بالا، پست شدن، جمع انخفاضات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفاء
تصویر اخفاء
((اِ))
پنهان کردن، نهان داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
جمع خف، کف پای شتر، سم شترمرغ، کفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفاق
تصویر اخفاق
((اِ))
بی مراد بازگشتن جوینده، مأیوس شدن، غزا کردن و غنیمت نیافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفاء
تصویر اخفاء
نهفتن، پنهان کردن، نهان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره