اخلاب کرم، برگ برآوردن تاک، اخلاط قوم، کسانی که از قوم نباشند و درآن گروه مداخلت کنند، گروههای مختلفه. گروه هر جنس مردم بهم آمیخته. و واحد آن نیامده است. - اخلاط لزجه، مایعها که چسبند. ، داروهای خوشبو. (غیاث اللغات) (آنندراج)
اخلاب کرم، برگ برآوردن تاک، اخلاط قوم، کسانی که از قوم نباشند و درآن گروه مداخلت کنند، گروههای مختلفه. گروه هر جنس مردم بهم آمیخته. و واحد آن نیامده است. - اخلاط لزجه، مایعها که چسبند. ، داروهای خوشبو. (غیاث اللغات) (آنندراج)
جمع واژۀ عصب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). جمع واژۀ عصب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی آن عصبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ عَصَب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عَصَب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی ِ آن عَصَبَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ خب ّ، در مقابل اصولی و مجتهد. در اصطلاح فقهای شیعه کسی است که فقط بظاهر احادیث تمسک کند و به ادلۀ عقلیه نکند، در زمان و زبان ابن الندیم یعنی عالم بتاریخ و تراجم. مورخ. ج، اخباریون، اخباریین
جَمعِ واژۀ خُب ّ، در مقابل اصولی و مجتهد. در اصطلاح فقهای شیعه کسی است که فقط بظاهر احادیث تمسک کند و به ادلۀ عقلیه نکند، در زمان و زبان ابن الندیم یعنی عالم بتاریخ و تراجم. مورخ. ج، اخباریون، اخباریین
موضعی است به نجد. (منتهی الارب). و ثغور و حدود را اخراب گویند واخراب غرور موضعی است در شعر جمیل. (مراصدالاطلاع) ، اخراط شاه، خرط گوسفند. چشم زخم رسیدن به پستان گوسفند، منجمد و یا زردآب بیرون آمدن شیر بجهت نشستن گوسفند بر زمین نمناک
موضعی است به نجد. (منتهی الارب). و ثغور و حدود را اخراب گویند واخراب غرور موضعی است در شعر جمیل. (مراصدالاطلاع) ، اِخراطِ شاه، خَرط گوسفند. چشم زخم رسیدن به پستان گوسفند، منجمد و یا زردآب بیرون آمدن شیر بجهت نشستن گوسفند بر زمین نمناک