جمع واژۀ اخ. برادران. دوستان. برادرخواندگان: بدان ای پدر کان جوانان من که هستند همزاد و اخوان من ز خانه مرا چون بدشت آختند برهنه بچاهم درانداختند. شمسی (یوسف و زلیخا). اخوان بفتح بدین معنی خطاست. (غیاث اللغات)
جَمعِ واژۀ اَخ. برادران. دوستان. برادرخواندگان: بدان ای پدر کان جوانان من که هستند همزاد و اخوان من ز خانه مرا چون بدشت آختند برهنه بچاهم درانداختند. شمسی (یوسف و زلیخا). اخوان بفتح بدین معنی خطاست. (غیاث اللغات)
پهلوی، ’اوشان’ جمع ’او’ (او، اوی)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، ضمیری است نسبت به ذوی العقول به طریق تعظیم و جمع نیز استعمال کنند، (برهان) (از انجمن آراء)، ضمیر شخصی منفصل (جمع ذوی العقول) که برای تعظیم مفرد نیز استعمال شود، گاه ’ایشان’ را به ’ایشانان’ جمع بسته اند، (فرهنگ فارسی معین)، ضمیر جمع غائب و گاهی بجهت تعظیم بر ضمیر واحد غائب نیز آرند لیکن همین لفظ فقط و اینان در موضعی استعمال می یابد که تعدد و در مرجع محقق بود نه فرضاً که یک کس را من حیث التعظیم قایم مقام جماعت گردانیده باشند و بعضی از محققین میفرمایند که لفظ ایشان درمحل تعظیم و اینان در محل تحقیر مستعمل میشود و این محل نظر است، (از آنندراج) (بهار عجم) : پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هشت زنده نه رمه، رودکی، من شاعری سلیمم با کودکان صمیمم زیراکه جعل ایشان دوغ است یالکانه، طیان، ایشان بدان شارستان اندر رفتند، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، چگونه یابند اعدای او قرار کنون زمانه چون شتری شد هیون و ایشان خار، دقیقی، چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان گرگر، دقیقی، بپرسید رستم از ایشان سخن که دستان سام این نراند ز بن، فردوسی، از ایشان دو گرد گزیده سوار زریرسپهدار و اسفندیار، فردوسی، تو گویی از اسرار ایشان همی فرستد بدو آفتاب اسکدار، عنصری، به زخم پای ایشان کوه دشت است به زخم یشک ایشان دشت شد یار، عنصری، وی قوم غزنین را نصیحت های راست کرده بود و ایشان سخن او را خوار داشته، (تاریخ بیهقی)، سپس بیهشان دهر مرو گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ، ناصرخسرو، ایشان خلاف دل نکنند، (از اسرارالتوحید)، اولیاء اطفال حقند ای پسر در حضور و غیب ایشان باخبر، مولوی،
پهلوی، ’اوشان’ جمع ’او’ (او، اوی)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، ضمیری است نسبت به ذوی العقول به طریق تعظیم و جمع نیز استعمال کنند، (برهان) (از انجمن آراء)، ضمیر شخصی منفصل (جمع ذوی العقول) که برای تعظیم مفرد نیز استعمال شود، گاه ’ایشان’ را به ’ایشانان’ جمع بسته اند، (فرهنگ فارسی معین)، ضمیر جمع غائب و گاهی بجهت تعظیم بر ضمیر واحد غائب نیز آرند لیکن همین لفظ فقط و اینان در موضعی استعمال می یابد که تعدد و در مرجع محقق بود نه فرضاً که یک کس را من حیث التعظیم قایم مقام جماعت گردانیده باشند و بعضی از محققین میفرمایند که لفظ ایشان درمحل تعظیم و اینان در محل تحقیر مستعمل میشود و این محل نظر است، (از آنندراج) (بهار عجم) : پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هِشت زنده نه رمه، رودکی، من شاعری سلیمم با کودکان صمیمم زیراکه جُعل ایشان دوغ است یالکانه، طیان، ایشان بدان شارستان اندر رفتند، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، چگونه یابند اعدای او قرار کنون زمانه چون شتری شد هیون و ایشان خار، دقیقی، چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان گرگر، دقیقی، بپرسید رستم از ایشان سخن که دستان سام این نراند ز بن، فردوسی، از ایشان دو گرد گزیده سوار زریرسپهدار و اسفندیار، فردوسی، تو گویی از اسرار ایشان همی فرستد بدو آفتاب اسکدار، عنصری، به زخم پای ایشان کوه دشت است به زخم یشک ایشان دشت شد یار، عنصری، وی قوم غزنین را نصیحت های راست کرده بود و ایشان سخن او را خوار داشته، (تاریخ بیهقی)، سپس بیهشان دهر مرو گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ، ناصرخسرو، ایشان خلاف دل نکنند، (از اسرارالتوحید)، اولیاء اطفال حقند ای پسر در حضور و غیب ایشان باخبر، مولوی،
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا