معنی افشان افشان پراکنده، بن مضارع افشاندن، پریشان مثلاً زلف افشان،پسوند متصل به واژه به معنای افشاننده مثلاً آتش افشان، بذرافشان، درافشان، شکرافشان، گل افشان،پسوند متصل به واژه به معنای افشاندن مثلاً زرافشان تصویر افشان فرهنگ فارسی عمید