جدول جو
جدول جو

معنی اخره - جستجوی لغت در جدول جو

اخره
(نَ / نُ دی دَ)
سپس: جاء اخره و جاء اخره و جاء بأخره، آمد پس از همه. ماعرفته الا باخره، نشناختم او را مگر پس از همه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اخره
(اَ خِ رَ)
مهلت. نسأه. نظره. نسیه: بعته بأخره، فروختم آنرا به نسیه و مهلت
لغت نامه دهخدا
اخره
(اَ خِرْ رَ)
جمع واژۀ خریر. زمینهای دشت که در میان پشته ها و کوهها باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوره
تصویر اوره
ابره، رویۀ لباس، رویه برای مثال حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبه آستر است (خاقانی - ۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخته
تصویر اخته
ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضه اش را کشیده باشند، خایه کشیده، کنایه از ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخچه
تصویر اخچه
آقچه، سکۀ سیم یا زر، پول طلا یا نقره، زر یا سیم مسکوک، اقچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادره
تصویر ادره
نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابره
تصویر ابره
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابخره
تصویر ابخره
بخار آب گرم، جمع واژۀ بخار، جمع واژۀ بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغره
تصویر اغره
ورمی که در گردن انسان پیدا شود، گواتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوره
تصویر اوره
ماده ای بی رنگ و بی بو به صورت بلورهای سوزنی نازک که در کبد تولید می شود و همراه با ادرار از بدن انسان دفع می شود، نوع مصنوعی آن در صنعت و کشاورزی به عنوان کود کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخرا
تصویر اخرا
نوعی خاک رس به رنگ های مختلف زرد، سرخ و قهوه ای که برای ساختن رنگ های نقاشی به کار می رود، به رنگ اخرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوه
تصویر اخوه
اخ ها، برادران، جمع واژۀ اخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسره
تصویر اسره
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازره
تصویر ازره
بچشم، بدیده (از طریق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرق
تصویر اخرق
ندانمکار گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابخره
تصویر ابخره
وشم ها، جمع بخار بخارها: ابخره ردیه ابخره و بائیه
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع خاک رست که با امح آهن آمیخته شده و در نتیجه برنگ زرد نارنجی قرمز قهوه یی در آمده باشد، در بعضی از سواحل و جزایر جنوبی ایران (از قبیل جزیره هرمز) بفراوانی موجود است و آنرا استخراج میکنند و در نقاشی و رنگ کاری بکار میبرند. سابقا نوعی از آنرا برای بند آوردن خون استعمال میکردند. گل مختوم نوعی از آن است ارتکان ارتکین گلک فاده گل اخرا، قهوه یی مایل بقرمز از گروه رنگهای جسمی
فرهنگ لغت هوشیار
انجامش ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار
بینی بریده در زبانزد) عروض (سنگی است که در آن بریدگی پدید آید و آن انداختن م است ازمفاعلین آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند 0، شعری که در وزن آن (خرم) واقع شده باشد یعنی (فعولن) را (عولن) و (مفاعلتن) را (فاعلتن) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به آقچه ریزه زر، سکه زر و مهر درم از زر و نقره، مطلق زر و سیم، روپیه. ترکی کهله مهر زر مهر سیم، مترسک، آب بهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرس
تصویر اخرس
گنگ لال گنگ کندزبان بی آواز ل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرج
تصویر اخرج
ابلک (ابلق) خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوه
تصویر اخوه
برادران، دوستان، همنشینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمه
تصویر اخمه
چین و شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهره
تصویر اهره
مانه کاچار ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغره
تصویر اغره
جمع غریر. فریفتگان مغروران، جوانان بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اُ رِ))
هوبره، آهوبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اَ رِ))
لباس، بخش بیرونی لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابخره
تصویر ابخره
((اَ خِ رِ))
جمع بخار، بخارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخیه
تصویر اخیه
((اَ یَّ))
آخیه، میخ آخور، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، مفرد اواخی یا اخایا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخری
تصویر اخری
((اُ را))
دیگر، پسین، آخرت، جهان دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخرم
تصویر اخرم
((اَ رَ))
آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند، شعری که در وزن آن «خرم» واقع شده باشد یعنی «فعولن» را «عولن» و به واژه اخرم اضافه شود. «مفاعلتن» را «فاعلتن» گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخرس
تصویر اخرس
((اَ رَ))
گنگ، لال
فرهنگ فارسی معین