جدول جو
جدول جو

معنی ابخره

ابخره
بخار آب گرم، جمع واژۀ بخار، جمع واژۀ بخور
تصویری از ابخره
تصویر ابخره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ابخره

ابخره

ابخره
جَمعِ واژۀ بخار. بخارها: ابخرۀ ردیه، ابخرۀ وبائیه
لغت نامه دهخدا

اباره

اباره
مایه خرمابن نر را به خرمابن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
اباره
فرهنگ فارسی معین

باخره

باخره
چینه. لاد. رهص. (دهار). در نسخۀ خطی دهار چنین است. محتمل است باخزه باشد. رجوع به باخه زن و باخسه شود، بیهوده، عبث، باطل بنظر آمدن:
جهان تاختن بازباد آمدش
خطرناکی رفته یاد آمدش.
نظامی
لغت نامه دهخدا