جدول جو
جدول جو

معنی اختن - جستجوی لغت در جدول جو

اختن
آختن، برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف
تصویری از اختن
تصویر اختن
فرهنگ فارسی عمید
اختن
(کَ چَ / چِ شُ دَ)
آختن. رجوع به آختن شود.
- براختن، برکشیدن تیغ:
ابلهی باشد براختن تیغ چوبین بر کسی
کو بکمتر کس ببخشد در زمان صد ذوالفقار.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساختن
تصویر ساختن
درست کردن براساس نقشه و طرح قبلی، بنا کردن، چیزی را آماده کردن و پدید آوردن
آراستن و ترتیب دادن
سازگاری کردن، سازیدن
از نیست هست کردن، آفریدن، خلق کردن
تغییر دادن، برای مثال چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / چگونه کرد شخص عاذر احیا (خاقانی - ۲۷)، نواختن، نوازش کردن
گستردن خوان و مانند آن ها
دوختن
نواختن، ساز زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاختن
تصویر تاختن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، تکیدن، پو گرفتن، پوییدن
دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن
حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باختن
تصویر باختن
پول خود را در قمار از دست دادن، بازیدن، شکست خوردن، مغلوب شدن در بازی یا قمار، از دست دادن، بازی کردن مثلاً چوگان باختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاختن
تصویر یاختن
یازیدن، دراز کردن، دراز و کشیده شدن
گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی
روی آوردن، متمایل شدن
خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن
گلاویز شدن، آویختن
حمله کردن
فرهنگ فارسی عمید
زیان کردن در قمار باختن چیزی بگرو مقابل بردن (در قمار)، تلف کردن تمام یا حصه ای از مال خود: من در این کار هر چه داشتم باختم، بازی کردن مشغول شدن سر گرم شدن گوی نرد شطرنج باختن: (شاه با دلقک همی شطرنج باخت)، ورزیدن: عشق باختن (بمعنی عشق ورزیدن)، چرخ دادن: (گر چشم تو بربست او چون مهره ای در دست او. گاهت بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا) یا خود را باختن نباختن، از ترس یا یاء س یا خجلتی بیهوش شدن نشدن سخت ترسیدن نترسیدن خود را گم کردن نکردن: با آنکه سربازان دشمن دو برابر بود سربازان خود را نباختند. یا باختن دل. یا باختن رنگ. سپید شدن رنگ و رخسار از ترس کم شدن رنگ و پریدن آن. یا باختن زهره. مردن از ترس سخت ترسیدن باختن دل. یا جان باختن بباد دادن جان. یا قافیه را باختن، اشتباه کردن در غلط افتادن موقع را از دست دادن، یا نیزه باختن، نیزه زدن نبرد و ستیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
(ساخت سازد خواهد ساخت بساز سازنده ساخته سازش) بنا کردن عمارت کردن، درست کردن بعمل آوردن، ابداع کردن نوآوردن اختراع کردن، آفریدن خلق کردن، قرار دادن مقرر داشتن، منعقد کردن بر پای داشتن، آراستن رونق دادن، انتظام سامان دادن، نواختن نوازش کردن دلخوش کردن، تجهیز مجهز کردن سپاه، پختن طبخ کردن، تالیف کردن تصنیف کردن، تدبیر کردن چاره کردن، جعل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داختن
تصویر داختن
دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاختن
تصویر تاختن
حمله بردن، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاختن
تصویر یاختن
بیرون کشیدن، برآوردن تیع از علاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باختن
تصویر باختن
((تَ))
مغلوب شدن در قمار یا بازی، از بین رفتن تمام یا بخشی از مال، بخشیدن، از شدت ترس یا نگرانی سست شدن، گیج شدن، چرخ دادن، قافیه را، اشتباه کردن، در غلط افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاختن
تصویر تاختن
((تَ))
تند رفتن، دویدن، هجوم کردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
((تَ))
بنا کردن، اختراع کردن، آفریدن، آماده کردن، پختن، جعل کردن، نواختن، ساز زدن، سازگاری کردن، تحمل کردن، استعمال مواد مخدّر و نشئه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاختن
تصویر یاختن
((تَ))
آختن، بیرون کشیدن، قصد کردن، گراییدن، متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
ایجاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاختن
تصویر تاختن
حمله، حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
Craft, Build, Construct, Fabricate, Make
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
construire, fabriquer, faire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
bouwen, ambachtelijk maken, fabriceren, maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
inşa etmek, el işi yapmak, üretmek, yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
建てる , 建設する , 手作りする , 作る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
לבנות , לבנות , ליצור , לייצר , לעשות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
짓다 , 건설하다 , 만들다 , 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
membangun, merancang, membuat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
निर्माण करना , बनाना , शिल्प बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
строить , мастерить , фабриковать , делать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
bauen, fertigen, herstellen, machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
construir, fabricar, hacer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
costruire, realizzare, fabbricare, fare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
construir, confeccionar, fabricar, fazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
建造 , 精心制作 , 制造 , 做
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
budować, rzemieślniczo tworzyć, produkować, robić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
будувати , виготовляти , робити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساختن
تصویر ساختن
kujenga, kutengeneza, kufanya
دیکشنری فارسی به سواحیلی