- اخباری
- منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
معنی اخباری - جستجوی لغت در جدول جو
- اخباری
- مربوط به اخبار مثلاً مضارع اخباری
- اخباری
- کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
- اخباری
- ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گزارشی به طریق اخبار از راه آگاه ساختن و خبردار گردانیدن
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
ناخواسته، به زور
Compulsive, Obligatorily
навязчивый , обязательно , принуждение
zwanghaft, obligatorisch, Zwang
нав'язливий , обов'язково , примус
kompulsyjny, obowiązkowo, przymus
强迫的 , 强制性地 , 强制
compulsivo, obrigatoriamente, coação
compulsivo, obbligatoriamente, coercizione
compulsivo, obligatoriamente, coerción
compulsif, obligatoirement, coercition
dwangmatig, verplicht, dwang
ที่บีบบังคับ , อย่างบังคับ , การบังคับ
kompulsif, secara wajib, pemaksaan
يتجنّب , غير قابلٍ للتّجنّب
मजबूरी , अनिवार्य रूप से , बलात्कारीपन
כפייתי , באופן מחייב , כפייה
強迫的な , 義務的に , 強制
강박적인 , 의무적으로 , 강제
zorlayıcı, zorunlu olarak, zorbalık
wa kulazimisha, kwa lazima, kulazimisha
বাধ্যতামূলক , বাধ্যতামূলকভাবে , জবরদস্তি
مجبور کرنے والا , لازمی طور پر , جبر
خبر، آگاهی، اطلاعات
آگاهی ها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها
خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن