جمع واژۀ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویۀمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع به هوا شود
جَمعِ واژۀ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویۀمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع به هوا شود
رجوع به احدیت شود، هوشیارتر. دوراندیش تر. حزوم تر. - امثال: احذر من ذئب، حازم تر از گرگ. قالوا انه یبلغ من شده احترازه ان یراوح بین عینیه اذا نام فیجعل احدیهما منطبقه نائمه و الاخری مفتوحه حارسه بخلاف الأرنب الذی ینام مفتوح العینین لا من احتراز ولکن خلقه. (مجمع الأمثال). احذر من ظلیم، حازم تر از شترمرغ. قالوا انه یکون علی بیضه فیشم ّ ریح القانص من غلوه فیأخذه حذره و ینشد لبعضهم: اشم ّ من هیق و اهدی من جمل. (مجمع الأمثال). احذر من عقعق، حازم تر از عکّه. احذر من غراب، حازم تر از کلاغ. و ذلک انهم یحکون فی رموزهم ان الغراب قال لأ̍بنه اذا رمیت فتلوّص، ای تلو فقال یا ابه انی اتلوص قبل ان ارمی. (مجمع الأمثال). احذر من قرلی، حازم تر از کاروانک و احزم ایضاً. و هو طائر من طیر الماء شدید الحزم و الحذر یطیر فی الهواء و ینظر باحدی عینیه الی الأرض. (مجمع الأمثال)
رجوع به احدیت شود، هوشیارتر. دوراندیش تر. حزوم تر. - امثال: احذر من ذئب، حازم تر از گرگ. قالوا انه یبلغ من شده احترازه ان یراوح بین عینیه اذا نام فیجعل احدیهما منطبقه نائمه و الاخری مفتوحه حارسه بخلاف الأرنب الذی ینام مفتوح العینین لا من احتراز ولکن خلقه. (مجمع الأمثال). احذر من ظلیم، حازم تر از شترمرغ. قالوا انه یکون علی بیضه فیشم ّ ریح القانص من غلوه فیأخذه حذره و ینشد لبعضهم: اشم ّ من هیق و اهدی من جمل. (مجمع الأمثال). احذر من عقعق، حازم تر از عَکّه. احذُر من غراب، حازم تر از کلاغ. و ذلک انهم یحکون فی رموزهم ان الغراب قال لأ̍بنه اذا رمیت فتلوّص، ای تلو فقال یا ابه انی اتلوص قبل ان ارمی. (مجمع الأمثال). احذر من قرلی، حازم تر از کاروانک و احزم ایضاً. و هو طائر من طیر الماء شدید الحزم و الحذر یطیر فی الهواء و ینظر باحدی عینیه الی الأرض. (مجمع الأمثال)
نام سال سیم هجرت رسول صلوات الله علیه به مدینه و آن مطابق با سال شانزدهم بعثت است و غزوۀ احد در آن سال روی داده است، لطیف تر: هو احرّ حسناً منه، او لطیف تر است از آن یک در حسن و خوبی
نام سال سیم هجرت رسول صلوات الله علیه به مدینه و آن مطابق با سال شانزدهم بعثت است و غزوۀ احد در آن سال روی داده است، لطیف تر: هو احرّ حسناً منه، او لطیف تر است از آن یک در حسن و خوبی
جمع واژۀ لواء. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ لواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به لواء شود: گوید بخور کت نوش باد این جام می از بامداد ای ازدر ملک قباد با تاج و تخت و الویه. منوچهری. و الویه از مساعدت نصرت و ظفر افراخته شده. (جهانگشای جوینی).
جَمعِ واژۀ لِواء. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ لِواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به لِواء شود: گوید بخور کت نوش باد این جام می از بامداد ای ازدر ملک قباد با تاج و تخت و الویه. منوچهری. و الویه از مساعدت نصرت و ظفر افراخته شده. (جهانگشای جوینی).
جمع واژۀ حسوه، یاری دادن کسی را در بریدن و گردآوردن حشیش، احشاش کلأ، بالیدن کلأ آن قدر که آن را بریدن نتوانند، احشاش مراءه، خشک شدن بچه در شکم او. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، احش ّ الشحم الناقه، باریک ساق گردانید پیه ناقه را، احششته عن حاجته، بازداشتم او را از حاجت وی به اعجال. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ حُسْوَه، یاری دادن کسی را در بریدن و گردآوردن حشیش، احشاش کلأ، بالیدن کلأ آن قدر که آن را بریدن نتوانند، احشاش مَراءه، خشک شدن بچه در شکم او. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، اَحَش ّ الشحم الناقه، باریک ساق گردانید پیه ناقه را، احششته عَن حاجته، بازداشتم او را از حاجت وی به اعجال. (منتهی الارب)
جمع واژۀ دواء. داروها. عقاقیر: هر کس بکاشان... رسیده... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقۀ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 22).
جَمعِ واژۀ دَواء. داروها. عقاقیر: هر کس بکاشان... رسیده... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقۀ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 22).
کلمه ای است که ابن سینا از اضحی یا اضحاء گرفته و بر رساله ای بنام معاد اطلاق کرده است وعلت نامیدن رسالۀ مزبور بدین نام این است که در روز عید اضحی ختام یافته است. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف ذبیح الله صفا ص 257 و 287 شود، اضراس بسخن، خاموش گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). خاموش گردانیدن کسی را بسخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کند نمودن ترشی دندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
کلمه ای است که ابن سینا از اضحی یا اضحاء گرفته و بر رساله ای بنام معاد اطلاق کرده است وعلت نامیدن رسالۀ مزبور بدین نام این است که در روز عید اضحی ختام یافته است. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف ذبیح الله صفا ص 257 و 287 شود، اضراس بسخن، خاموش گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). خاموش گردانیدن کسی را بسخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کند نمودن ترشی دندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بز مادۀ کوهی. ج، اراوی، اروی. (مهذب الاسماء). ارویه بضم الالف و کسرها و سکون الراء المهمله و کسرالواو و فتح الیاء و الهاء انثی الوعول و ثلث اراوی ّ الی العشر و الکثیر اروی او هو اسم للجمع مؤنثهً، فارسیتها بز کوهی. (قاموس)
بز مادۀ کوهی. ج، اراوی، اروی. (مهذب الاسماء). ارویه بضم الالف و کسرها و سکون الراء المهمله و کسرالواو و فتح الیاء و الهاء انثی الوعول و ثلث اَراوی ّ الی العشر و الکثیر اروی او هو اسم للجمع مؤنثهً، فارسیتها بز کوهی. (قاموس)