امیر احمدیار، از امرای عهد سلطان ابوسعید تیموری که پس از قتل او چندی در حبس و بند بود وسپس نجات یافت و آنگاه در زمرۀ امرای سلطان حسین میرزا درآمد. رجوع بحبط ج 2 ص 238، 246، 247، 260 شود
امیر احمدیار، از امرای عهد سلطان ابوسعید تیموری که پس از قتل او چندی در حبس و بند بود وسپس نجات یافت و آنگاه در زمرۀ امرای سلطان حسین میرزا درآمد. رجوع بحبط ج 2 ص 238، 246، 247، 260 شود
ابن ابراهیم بن وهسودان الروادی الکردی صاحب مراغه و غیرها از آذربایجان. او را در آخر سنۀ 508 هجری قمری بدست باطنیان در سرای سلطان ملکشاه بکشتند. رجوع بمجمل التواریخ والقصص ص 411 شود
ابن ابراهیم بن وهسودان الروادی الکردی صاحب مراغه و غیرها از آذربایجان. او را در آخر سنۀ 508 هجری قمری بدست باطنیان در سرای سلطان ملکشاه بکشتند. رجوع بمجمل التواریخ والقصص ص 411 شود
نام دیناری که امیر ابوالعباس احمد بن طولون بضرب آن فرمان داد: پس از آن امیر مذکور (یعنی احمد بن طولون) در عیار و تخلیص دنانیر جدّ وافی و کمال شدت و مبالغه را بجا آورد تا آنکه معروف و مشهور شد بدینار احمدیّه که طلائی بهتر از طلای دینار او دیده نشده. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی) نوعی است از حلوا
نام دیناری که امیر ابوالعباس احمد بن طولون بضرب آن فرمان داد: پس از آن امیر مذکور (یعنی احمد بن طولون) در عیار و تخلیص دنانیر جدّ وافی و کمال شدت و مبالغه را بجا آورد تا آنکه معروف و مشهور شد بدینار احمدیّه که طلائی بهتر از طلای دینار او دیده نشده. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی) نوعی است از حلوا
شهری است که بسال 619 هجری قمری محمود بن محمد حمیری در ساحل دریا نزدیک بخرابۀ مرباط بنا کرد و این در عوض شهر مرباط و ظفار حضرموت بودکه محمود گاه استیلاء خویش ویران ساخته بود. و بمرباط چشمه ای گوارا بود که مجرای آن را به احمدیه بگردانید و گرد آن حصاری برآورد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
شهری است که بسال 619 هجری قمری محمود بن محمد حمیری در ساحل دریا نزدیک بخرابۀ مرباط بنا کرد و این در عوض شهر مرباط و ظفار حضرموت بودکه محمود گاه استیلاء خویش ویران ساخته بود. و بمرباط چشمه ای گوارا بود که مجرای آن را به احمدیه بگردانید و گرد آن حصاری برآورد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
صنفی از فرقۀ امامیه از مذهب شیعه منسوب به امام آنان احمد بن موسی بن جعفر علیهم السلام. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به احمد بن موسی بن جعفر بن محمد شود
صنفی از فرقۀ امامیه از مذهب شیعه منسوب به امام آنان احمد بن موسی بن جعفر علیهم السلام. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به احمد بن موسی بن جعفر بن محمد شود
ابن سلیمان بن داود بن عیسی مکنی بابی محمد الفارسی. وی از فقهای مذهب حجازیین و از متصوفه است. و ابونعیم اصفهانی گوید او در سنۀ 367 هجری قمری نزد ما آمد و حدیثی از او روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن سال 1931ج 1 صص 231- 232). و این کلمه مخفف ایزدیار است
ابن سلیمان بن داود بن عیسی مکنی بابی محمد الفارسی. وی از فقهای مذهب حجازیین و از متصوفه است. و ابونعیم اصفهانی گوید او در سنۀ 367 هجری قمری نزد ما آمد و حدیثی از او روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن سال 1931ج 1 صص 231- 232). و این کلمه مخفف ایزدیار است
شمشیربرکشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان شدن بچه در شکم گوسفند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). گرانبار شدن ستور از بچه چنانکه نتواند برخاست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر در دهان ریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خریدن یا فروختن بچۀ حیوانات که در شکم مادر باشد و شرعاً ممنوع است. (از آنندراج). و رجوع به تاج العروس شود
شمشیربرکشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان شدن بچه در شکم گوسفند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). گرانبار شدن ستور از بچه چنانکه نتواند برخاست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر در دهان ریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خریدن یا فروختن بچۀ حیوانات که در شکم مادر باشد و شرعاً ممنوع است. (از آنندراج). و رجوع به تاج العروس شود
کرسی ناحیتی بهمین نام در هند در ایالت بمبئی بر ساحل سینا. و شهر در سال 1901 میلادی / 1318 هجری قمری دارای 42000 و ناحیۀ احمدنگر صاحب 887695 تن سکنه بود. و مساحت ناحیۀ احمدنگر 17058 هزار گز مربع است. این شهر را بسال 1494م. 899/ هجری قمری احمد نظام شاه مؤسس سلسلۀ نظامشاهیان پی افکند. و نظامشاهیان تقریباً مدت یک قرن در این ناحیت حکم راندند تا آنگاه که اکبرشاه پس از دفاع و مقاومت مردانۀ چاند بی بی این ناحیت را مسخر و منضم مملکت مغول کرد. و پس از مرگ اورنگ زیب بسال 1707م. 1118/ هجری قمری احمدنگر در تحت سلطۀ مهاراتاها درآمد تا آنکه بسال 1803م. 1217/هجری قمری قمری دولت راء سندهیا آنرا تسلیم دوک دولینگ تن کرد. رجوع به بمبائی گازتر B - XV11 1904 و دائره المعارف اسلام شود. و مدفن پادشاه عالم گیر غازی بدانجاست. صاحب قاموس الاعلام گوید به این نام در هندوستان قصبات دیگری نیز هست
کرسی ناحیتی بهمین نام در هند در ایالت بمبئی بر ساحل سینا. و شهر در سال 1901 میلادی / 1318 هجری قمری دارای 42000 و ناحیۀ احمدنگر صاحب 887695 تن سکنه بود. و مساحت ناحیۀ احمدنگر 17058 هزار گز مربع است. این شهر را بسال 1494م. 899/ هجری قمری احمد نظام شاه مؤسس سلسلۀ نظامشاهیان پی افکند. و نظامشاهیان تقریباً مدت یک قرن در این ناحیت حکم راندند تا آنگاه که اکبرشاه پس از دفاع و مقاومت مردانۀ چاند بی بی این ناحیت را مسخر و منضم مملکت مغول کرد. و پس از مرگ اورنگ زیب بسال 1707م. 1118/ هجری قمری احمدنگر در تحت سلطۀ مهاراتاها درآمد تا آنکه بسال 1803م. 1217/هجری قمری قمری دولت راءُ سندهیا آنرا تسلیم دوک دُولینگ تن کرد. رجوع به بمبائی گازتر B - XV11 1904 و دائره المعارف اسلام شود. و مدفن پادشاه عالم گیر غازی بدانجاست. صاحب قاموس الاعلام گوید به این نام در هندوستان قصبات دیگری نیز هست
خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنۀ ثلاثین و ثمانمائه (830 هجری قمری) در وقتی که (میرزا شاهرخ) بمسجد جامع درون بلدۀ فاخرۀ هرات نماز گذارده بعزم سواری از مصلی برخاست و روان شد کپنک پوش احمد لر نام که مرید مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود بصورت دادخواهان کاغذی در دست بر سر راه آمد. حضرت خاقان یکی از نزدیکان را گفت که: سخن این شخص معلوم نمای و احمد لر فرصت یافته بی اندیشه دوید و کاردی بشکم آن حضرت رسانید اما چون حمایت قادر بیچون حامی ذات فایض البرکات آن پادشاه فرخنده صفات بود کارد کارگر نیفتاد و نکایت زخم باحشا و امعا سرایت نکرد و علی سلطان قوچین رخصت قتل آن لعین حاصل نموده در ساعت او را بکشت... خاقان عالیمکان پای در رکاب سعادت انتساب آورده بدولت سوارگشت و نقاره ای در غایت مهابت فروکوفته آن حضرت از راه بازار بباغ زاغان تشریف برد و اطباء و جراحان بمعالجۀ آن زخم پرداخته در عرض چند روز شفاء کامل بحصول پیوست. یکی از فضلا در تاریخ آن واقعه گوید: بیت: سال تاریخ هشتصد و سی بود روز جمعه پس از ادای صلات قصه ای بس عجیب واقع شد در خراسان، ولی بشهر هرات کج روی در بساط چون فرزین خواست تا شهرخی زند شد مات. القصه بعد از وقوع این قضیۀ غریبه میرزا بایسنقر و امرا بتفحص احوال احمد لر مشغول گشته از کشتن او پشیمان شدند و در میان رخوت آن مردک کلیدی یافتندکه در خانه تیمچه ای بآن گشاد یافت و مردم تیمچه گفتند که شخصی موصوف به این صفت در این خانه طاقیه میدوخت و بسیاری از معارف پیش او می آمدند از آن جمله یکی مولانا معروف خطاط است... و او بمثابه ای خویشتن دار وبزرگ منش بود که کاغذ میرزا بایسنقر را که جهت کتابت خمسۀ شیخ نظامی به وی داده بود زیاده بر یکسال نگاه داشته نانوشته بازفرستاد و به این سبب صورت کدورت مولانا معروف بر لوح خاطر میرزا بایسنقر نقش بست و دراین وقت که آن جناب بدوستی احمد لر متهم گشت او را حکم قتل فرمود و چند نوبت مولانا را بپای دار بردند آخر امر در چاه قلعۀ اختیارالدین محبوس کردند... اماخواجه عضدالدین که دخترزادۀ مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود و جمعی دیگر از موافقان احمد لر مقتول بلکه محروق شدند. رجوع بحبط ج 2 ص 179، 200، 201 شود
خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنۀ ثلاثین و ثمانمائه (830 هجری قمری) در وقتی که (میرزا شاهرخ) بمسجد جامع درون بلدۀ فاخرۀ هرات نماز گذارده بعزم سواری از مصلی برخاست و روان شد کپنک پوش احمد لر نام که مرید مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود بصورت دادخواهان کاغذی در دست بر سر راه آمد. حضرت خاقان یکی از نزدیکان را گفت که: سخن این شخص معلوم نمای و احمد لر فرصت یافته بی اندیشه دوید و کاردی بشکم آن حضرت رسانید اما چون حمایت قادر بیچون حامی ذات فایض البرکات آن پادشاه فرخنده صفات بود کارد کارگر نیفتاد و نکایت زخم باحشا و امعا سرایت نکرد و علی سلطان قوچین رخصت قتل آن لعین حاصل نموده در ساعت او را بکشت... خاقان عالیمکان پای در رکاب سعادت انتساب آورده بدولت سوارگشت و نقاره ای در غایت مهابت فروکوفته آن حضرت از راه بازار بباغ زاغان تشریف برد و اطباء و جراحان بمعالجۀ آن زخم پرداخته در عرض چند روز شفاء کامل بحصول پیوست. یکی از فضلا در تاریخ آن واقعه گوید: بیت: سال تاریخ هشتصد و سی بود روز جمعه پس از ادای صلات قصه ای بس عجیب واقع شد در خراسان، ولی بشهر هرات کج روی در بساط چون فرزین خواست تا شهرخی زند شد مات. القصه بعد از وقوع این قضیۀ غریبه میرزا بایسنقر و امرا بتفحص احوال احمد لر مشغول گشته از کشتن او پشیمان شدند و در میان رخوت آن مردک کلیدی یافتندکه در خانه تیمچه ای بآن گشاد یافت و مردم تیمچه گفتند که شخصی موصوف به این صفت در این خانه طاقیه میدوخت و بسیاری از معارف پیش او می آمدند از آن جمله یکی مولانا معروف خطاط است... و او بمثابه ای خویشتن دار وبزرگ منش بود که کاغذ میرزا بایسنقر را که جهت کتابت خمسۀ شیخ نظامی به وی داده بود زیاده بر یکسال نگاه داشته نانوشته بازفرستاد و به این سبب صورت کدورت مولانا معروف بر لوح خاطر میرزا بایسنقر نقش بست و دراین وقت که آن جناب بدوستی احمد لر متهم گشت او را حکم قتل فرمود و چند نوبت مولانا را بپای دار بردند آخر امر در چاه قلعۀ اختیارالدین محبوس کردند... اماخواجه عضدالدین که دخترزادۀ مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود و جمعی دیگر از موافقان احمد لر مقتول بلکه محروق شدند. رجوع بحبط ج 2 ص 179، 200، 201 شود
مجاهدالدین احمدشاه، بهادر) یکی از حکمرانان دهلی. او بسال 1161 هجری قمری جانشین پدر شد و پس از سه سال حکمرانی وزیر اعظم او عمادالملک قاضی الدین خان او را خلعکرد و عالمگیر ثانی بجای او نشست و پس از این وقعه احمدشاه بیست و یکسال بزیست. رجوع به قاموس الاعلام
مجاهدالدین احمدشاه، بهادر) یکی از حکمرانان دهلی. او بسال 1161 هجری قمری جانشین پدر شد و پس از سه سال حکمرانی وزیر اعظم او عمادالملک قاضی الدین خان او را خلعکرد و عالمگیر ثانی بجای او نشست و پس از این وقعه احمدشاه بیست و یکسال بزیست. رجوع به قاموس الاعلام
سلطان احمدخان، معروف به الجه خان. خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر شیخ گورکان متوجه دارالسلطنۀ سمرقند بود کرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام نموده ابواب مخالفت و عصیان برگشود و با آنکه جهانگیرمیرزابسان دولت و اقبال از وی جدا شده بود او بدستور پیشتر تمرد نمود بناء علی هذا چون پادشاه اسلام پناه سمرقند را بشیبانی خان بازگذاشته و استیلا بر مملکت موروث میسر نشد بتاشکنت شتافت و چند گهی مشمول عاطفت سلطان محمودخان بوده از محنت محاصره و محاربه برآسود. سلطان محمودخان باتفاق برادر خود سلطان احمدخان که به الجه خان مشهور است همت بر آن گماشت که لشکر بصوب اندجان کشد و آن مملکت را از سلطان احمد تنبل انتزاع نموده به پادشاه جهان مطاع سپارد و این عزیمت را از حیّز قوه بفعل آورده با سپاه فراوان بدانصوب روان شد اما قبل از آنکه بمقصد رسد و دست در گردن عروس مقصود حمایل سازد شیبانی خان با لشکری بعدد قطرات باران در رسیده در همان منزل تلاقی عسکرین دست داده قتالی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و بحسب تقدیر خانیکه و الجه خان بر دست اوزبکان اسیر شدند و پادشاه جهانیان عنان یکران بصوب بعضی از ولایات مغولستان انعطاف داد و دیدۀ امید شیبانی خان از دیدن پیکر فتح و ظفر روشنی یافته قاصدی همعنان برق و باد بتاشکنت فرستاده بمغولان آنجائی پیغام داد که خانیکه و الجه خان در دست ما گرفتار شده اند ظهیرالدین محمد بابر پادشاه روی بر فرار آورد اگر شما را تمنا آن است که نایرۀ غضب قیامت لهب خرمن حیات شما را محترق نگرداند باید که او را از گریز مانعآئید و خواجه ابوالمکارم را هر نوع باشد بدست آورده محبوس گردانید و مردم تاشکنت خواجه ابوالمکارم را گرفته محبوس نمودند و شیبانی خان آن دو خان عالی مکان را دو سه روزی نگاه داشته بعد از آن رخصت داد که بهر طرف خواهند توجه نمایند... و ولایات سلطان محمودخان و الجه خان باعمام او کوج کونجی خان و سونجک سلطان که والدۀ ایشان دختر میرزا بیک گورکان است تعلق گرفت
سلطان احمدخان، معروف به الجه خان. خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر شیخ گورکان متوجه دارالسلطنۀ سمرقند بود کرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام نموده ابواب مخالفت و عصیان برگشود و با آنکه جهانگیرمیرزابسان دولت و اقبال از وی جدا شده بود او بدستور پیشتر تمرد نمود بناء علی هذا چون پادشاه اسلام پناه سمرقند را بشیبانی خان بازگذاشته و استیلا بر مملکت موروث میسر نشد بتاشکنت شتافت و چند گهی مشمول عاطفت سلطان محمودخان بوده از محنت محاصره و محاربه برآسود. سلطان محمودخان باتفاق برادر خود سلطان احمدخان که به الجه خان مشهور است همت بر آن گماشت که لشکر بصوب اندجان کشد و آن مملکت را از سلطان احمد تنبل انتزاع نموده به پادشاه جهان مطاع سپارد و این عزیمت را از حیّز قوه بفعل آورده با سپاه فراوان بدانصوب روان شد اما قبل از آنکه بمقصد رسد و دست در گردن عروس مقصود حمایل سازد شیبانی خان با لشکری بعدد قطرات باران در رسیده در همان منزل تلاقی عسکرین دست داده قتالی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و بحسب تقدیر خانیکه و الجه خان بر دست اوزبکان اسیر شدند و پادشاه جهانیان عنان یکران بصوب بعضی از ولایات مغولستان انعطاف داد و دیدۀ امید شیبانی خان از دیدن پیکر فتح و ظفر روشنی یافته قاصدی همعنان برق و باد بتاشکنت فرستاده بمغولان آنجائی پیغام داد که خانیکه و الجه خان در دست ما گرفتار شده اند ظهیرالدین محمد بابر پادشاه روی بر فرار آورد اگر شما را تمنا آن است که نایرۀ غضب قیامت لهب خرمن حیات شما را محترق نگرداند باید که او را از گریز مانعآئید و خواجه ابوالمکارم را هر نوع باشد بدست آورده محبوس گردانید و مردم تاشکنت خواجه ابوالمکارم را گرفته محبوس نمودند و شیبانی خان آن دو خان عالی مکان را دو سه روزی نگاه داشته بعد از آن رخصت داد که بهر طرف خواهند توجه نمایند... و ولایات سلطان محمودخان و الجه خان باعمام او کوج کونجی خان و سونجک سلطان که والدۀ ایشان دختر میرزا بیک گورکان است تعلق گرفت