جمع واژۀ حزن. غمان. هموم. اندهان. اندوهها: بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک عالمی را برهانید ز بند احزان. فرخی. بر جهان چند گونه نیرنگ است بر ملک چند نوع احزانست. مسعودسعد. یعقوب دلم ندیم احزان یوسف صفتم مقیم زندان. خاقانی. الوداع ای کعبه کاینک هفته ای درخدمتت عیش خوابی بوده و تعبیرش اخزان آمده. خاقانی. در اکباد موالیان نقوب احزان و اشجان همی برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی). انواع ضعف و احزان در ضمایر و سرائر ایشان متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، پنجمین پادشاه یهود، پسر یورامک. آنگاه که پدر او بمرد، وی بیست ودو سال داشت و بجای پدر نشست و با آرامیان محاربه کرد. (قاموس الاعلام)
جَمعِ واژۀ حُزن. غمان. هموم. اندهان. اندوهها: بحدیثی که شبی کرد همی پیش ملک عالمی را برهانید ز بند احزان. فرخی. بر جهان چند گونه نیرنگ است بر ملک چند نوع احزانست. مسعودسعد. یعقوب دلم ندیم احزان یوسف صفتم مقیم زندان. خاقانی. الوداع ای کعبه کاینک هفته ای درخدمتت عیش خوابی بوده و تعبیرش اخزان آمده. خاقانی. در اکباد موالیان نقوب احزان و اشجان همی برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی). انواع ضعف و احزان در ضمایر و سرائر ایشان متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، پنجمین پادشاه یهود، پسر یورامک. آنگاه که پدر او بمرد، وی بیست ودو سال داشت و بجای پدر نشست و با آرامیان محاربه کرد. (قاموس الاعلام)
گردچیزی درآمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). احاطه کردن، رگی است در ذراع، شدت و سختی، بر یک جانب راه رونده، هر حیوان که یک خصیه داشته باشد، چپه دست. مؤنث: حدباء. (منتهی الارب). ج، حدب. (مهذب الاسماء)
گردچیزی درآمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). احاطه کردن، رگی است در ذِراع، شدت و سختی، بر یک جانب راه رونده، هر حیوان که یک خصیه داشته باشد، چپه دست. مؤنث: حَدْباء. (منتهی الارب). ج، حُدْب. (مهذب الاسماء)
جمع واژۀ حزب. گروهها. فوجها: در مدت مقام او بجرجان از احزاب و اصحاب او ظلم بسیار رفته بود. (ترجمه تاریخ یمینی). و نکایتی قوی به اصحاب و احزاب او رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی). - احزاب الرجل، لشکر مرد و یاران او که با او متفق باشند. ، بر هم سودن دندان از سرما و مانند آن. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ حِزب. گروهها. فوجها: در مدت مقام او بجرجان از احزاب و اصحاب او ظلم بسیار رفته بود. (ترجمه تاریخ یمینی). و نکایتی قوی به اصحاب و احزاب او رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی). - احزاب الرجل، لشکر مرد و یاران او که با او متفق باشند. ، بر هم سودن دندان از سرما و مانند آن. (منتهی الارب)
جمع حزب، گروه ها، دسته ها، گروه های کافران، شامل برخی از قبایل عرب، مانند قریش، غطفان و بنی قریظه، که با هم متحد شده به جنگ پیامبر رفته بودند، هر گروه سیاسی که مرام و مسلک ویژه خود را دارد
جمع حزب، گروه ها، دسته ها، گروه های کافران، شامل برخی از قبایل عرب، مانند قریش، غطفان و بنی قریظه، که با هم متحد شده به جنگ پیامبر رفته بودند، هر گروه سیاسی که مرام و مسلکِ ویژه خود را دارد