جدول جو
جدول جو

معنی احتقار - جستجوی لغت در جدول جو

احتقار
خوار شدن خوار کردن خوار داشت کوچک شماری دست کم گرفتن خوار و خرد شمردن خوارداشتن، خوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
احتقار
کوچک و خوار شمردن، حقیر شمردن، خوار بودن، حقارت
تصویری از احتقار
تصویر احتقار
فرهنگ فارسی عمید
احتقار
خوار و حقیر شمردن، خوار شدن
تصویری از احتقار
تصویر احتقار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گران فروختن، انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفار
تصویر احتفار
زمین کنی، فراهم آمدن، برسرین نشستن، دامن برچیدن، برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتظار
تصویر احتظار
پرچین سازی (پرچین حظیره) آغل سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
مرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز، پرهیز کزدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
بی چیزی و تهی دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقار
تصویر انتقار
کنده کاری، باز کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن، کنایه از نهایت و نابودی چیز مثلاً رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گردآوردن چیزی بیش از اندازۀ نیاز، انبار کردن، در علم اقتصاد انبار کردن کالا به قصد گران فروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
فقیر شدن، بینوا شدن، نیازمند شدن، تهیدستی، درویشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
((اِ تِ))
انبار کردن و نگاهداشتن کالا به قصد گران فروختن، انبارداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
((اِ تِ))
حاضر شدن، فرا رسیدن هنگام مرگ، جان کندن، شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
((اِ تِ))
ندار شدن، نیازمند گشتن، فقر، تهیدستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتار
تصویر احتار
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقارات
تصویر احتقارات
جمع احتقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهار
تصویر اجتهار
بی پرده دیدن دیدار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتوار
تصویر اجتوار
همسایگی کردن همسایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحار
تصویر اجتحار
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتطاب
تصویر احتطاب
هیمه بندی هیزم شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار