- احتقار
- خوار شدن خوار کردن خوار داشت کوچک شماری دست کم گرفتن خوار و خرد شمردن خوارداشتن، خوار شدن
معنی احتقار - جستجوی لغت در جدول جو
- احتقار
- کوچک و خوار شمردن، حقیر شمردن، خوار بودن، حقارت
- احتقار
- خوار و حقیر شمردن، خوار شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گران فروختن، انبار کردن
اماله کردن، گرفتگی سینه
زمین کنی، فراهم آمدن، برسرین نشستن، دامن برچیدن، برانگیخته شدن
پرچین سازی (پرچین حظیره) آغل سازی
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
پرهیز کردن
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
پرهیز، پرهیز کزدن
بی چیزی و تهی دستی
کنده کاری، باز کاوی
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن، کنایه از نهایت و نابودی چیز مثلاً رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود
گردآوردن چیزی بیش از اندازۀ نیاز، انبار کردن، در علم اقتصاد انبار کردن کالا به قصد گران فروختن
فقیر شدن، بینوا شدن، نیازمند شدن، تهیدستی، درویشی
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
جمع احتقار
حیلت کردن
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
دست درازی ربودن
بی پرده دیدن دیدار یافتن
همسایگی کردن همسایه شدن
نشخوار شتر
سوراخ کردن
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
هیمه بندی هیزم شکنی
دایگی پروریدن