شماره کردن و آزمودن. (منتهی الارب). بشمار آوردن. (زوزنی). حساب کردن، بخشم آوردن. (منتهی الارب) ، از کسی حشمت داشتن. (زوزنی). حشمت داشتن از کسی. (تاج المصادر) ، خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی. خداوند خادمان و فوج (؟) بودن. (غیاث) ، شأن و شکوه. (غیاث). شکه. حشمت، حشمت وشکوه داشتن. حشمت و احترام داشتن. (مؤید الفضلا). - احتشام یافتن، حشمت یافتن. شکوه و جلال یافتن: گر مهتران بدنیا یابند احتشام دنیا بدین و دانش او احتشام یافت. امیرمعزی. - بااحتشام، محتشم. باشکوه
شماره کردن و آزمودن. (منتهی الارب). بشمار آوردن. (زوزنی). حساب کردن، بخشم آوردن. (منتهی الارب) ، از کسی حشمت داشتن. (زوزنی). حشمت داشتن از کسی. (تاج المصادر) ، خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی. خداوند خادمان و فوج (؟) بودن. (غیاث) ، شأن و شکوه. (غیاث). شُکُه. حشمت، حشمت وشکوه داشتن. حشمت و احترام داشتن. (مؤید الفضلا). - احتشام یافتن، حشمت یافتن. شکوه و جلال یافتن: گر مهتران بدنیا یابند احتشام دنیا بدین و دانش او احتشام یافت. امیرمعزی. - بااحتشام، محتشم. باشکوه