دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده، جادو. ساحر. آنکه گره به رسن زند. جوزن، نام زمینی است، تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است: ثار حابلهم علی نابلهم، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حوّل حابله علی نابله، گردانید اعلای آن را اسفل، ضب ّ حابل، سوسمار حبله خوار، آبستن، ساربان. ساروان. (زوزنی) ، دام صیّاد
دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده، جادو. ساحر. آنکه گره به رسن زند. جوزن، نام زمینی است، تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است: ثار حابلهم علی نابلهم، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حَوّل َ حابله علی نابله، گردانید اعلای آن را اسفل، ضب ّ حابل، سوسمار حبله خوار، آبستن، ساربان. ساروان. (زوزنی) ، دام صیّاد
یذبل. نام کوهی است در بلاد نجد و از یمامه محسوبست، ترسانیدن. (منتهی الارب) ، حریص کردن به. حریص گردانیدن کسی را بچیزی. (منتهی الارب). ایلاع. اغراء. مولع بکردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مضطر کردن بسوی. (منتهی الارب). الجاء به. اضطرار به، روان کردن. (منتهی الارب) ، اذراء ناقه، فرودآوردن ناقه شیر را در پستان، بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی). برداشتن و پرانیدن و بردن، چنانکه باد خاک را:اذرت الریح التراب. (منتهی الارب) ، انداختن، تخم در زمین افشاندن. تخم افکندن. انداختن تخم در زمین. (منتهی الارب) ، اشک ریختن چشم. (منتهی الارب). بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، اذراء از ظهر دابه کسی را، افکندن او را چنانکه از بالای زین. نیزه زدن بکسی و انداختن او را از پشت اسب وی. (منتهی الارب). بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). انداختن ستور کسی را
یَذْبُل. نام کوهی است در بلاد نجد و از یمامه محسوبست، ترسانیدن. (منتهی الارب) ، حریص کردن به. حریص گردانیدن کسی را بچیزی. (منتهی الارب). ایلاع. اغراء. مولع بکردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مضطر کردن بسوی. (منتهی الارب). الجاء به. اضطرار به، روان کردن. (منتهی الارب) ، اذراء ناقه، فرودآوردن ناقه شیر را در پستان، بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی). برداشتن و پرانیدن و بردن، چنانکه باد خاک را:اَذرت الریح التراب. (منتهی الارب) ، انداختن، تخم در زمین افشاندن. تخم افکندن. انداختن تخم در زمین. (منتهی الارب) ، اشک ریختن چشم. (منتهی الارب). بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، اذراء از ظهر دابه کسی را، افکندن او را چنانکه از بالای زین. نیزه زدن بکسی و انداختن او را از پشت اسب وی. (منتهی الارب). بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). انداختن ستور کسی را