جدول جو
جدول جو

معنی اجماعاً - جستجوی لغت در جدول جو

اجماعاً(نِ تَ زَ دَ)
بالاجماع. بالاتفاق. متفقاً. اتفاقاً
لغت نامه دهخدا
اجماعاً((اِ عَ نْ))
همگی، دست جمعی
تصویری از اجماعاً
تصویر اجماعاً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجماع
تصویر اجماع
اتفاق و هماهنگی گروهی در امری، متفق شدن، در فقه اتحاد فقها در مسئله ای شرعی، از اصول چهارگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به اجمال، به اختصار، به طور خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ جمع
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تُ کَ دَ)
هفت یک هفت یک
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ بُ)
عزم کردن بر کاری. (تاج المصادر) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ کَ دَ)
جملگی و همگی و تمامی. (ناظم الاطباء). روی هم رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ دَ)
قسراً. اضطراراً. قهراً. بستم. بزور
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ تَ)
نه یک نه یک
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
پنج یک پنج یک. پنج بهری. به پنج بخش
لغت نامه دهخدا
(نِ شُ دَ)
هشت یک هشت یک.
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ تَ)
به اضمار. در حال اضمار. رجوع به اضمار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ گِ رِ تَ)
چهاریک چهاریک
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ دَ)
خلاصهً. مختصراً. ایجازاً. بالاجمال. بالجمله. مقابل تفصیلاً
لغت نامه دهخدا
(نِ شُ دَ)
بطور آگاهی و بطور اطلاع. از روی دانستگی و از روی فهمیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جماعات
تصویر جماعات
جمع جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماع
تصویر اجماع
عزم کردن بر کاری، متفق شدن ج جمع ج جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماعا
تصویر اجماعا
گروهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی به فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
گرد همایی ها، گروه ها، به هم پیوستگان چپیرگان انجمن ها جمع اجتماع. گرد آمدن ها فراهم آمدن ها انجمن کردنها، گروه های فراهم آمده انجمن ها دسته های بهم پیوسته یا تالار اجتماعات. تالار و سالنی که انجمن ها و دیدارهای گروهی در آنجا صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیعاً
تصویر جمیعاً
((جَ عَ نْ))
همگی، همگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتماعات
تصویر اجتماعات
جمع اجتماع، گرد آمدن ها، فراهم آمدن ها، انجمن کردن ها، گروه های فراهم آمده، دسته های به هم پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجباراً
تصویر اجباراً
((اِ رَ نْ))
از روی ناچاری و اکراه، به ستم و زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجماع
تصویر اجماع
((اِ))
گرد آمدن، متفق شدن بر انجام کاری، جمع کردن، در فقه اسلامی به معنی اتفاق کلمه فقها در مسئله ای یا امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالاً
تصویر اجمالاً
((اِ لَ نْ))
به طور خلاصه و مبهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمعاً
تصویر جمعاً
روی هم رفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجماع
تصویر اجماع
سازگاری کردن، همرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
بالاجمال، مختصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد